سفارش تبلیغ
صبا ویژن
3 عامل اغتشاش جامعه

بعد از انتشار کلیپی از سخنرانی شما در فضای مجازی که در آن به صورت غیرمستقیم به مقایسه دوران کنونی با دوران حضرت علی(ع) پرداختید، برخی از گروه‌های عدالت‌خواه از این قیاس و اینکه شما از ضرورت حمایت از نظام حتی در برابر برخی از روش‌های عدالت‌خواهی دم زدید، گلایه کردند و اعلام داشتند آن دوران، زمان امام معصوم(ع) بوده است و نباید قیاس کرد، پاسخ شما به این نقد چیست؟

برای آنکه نقد انجام شود، باید مبنای افراد مشخص شود، مبنای من براساس نکاتی از نهج‌البلاغه بود که هرچه به اصل و حاکمیت نظام ضربه بزند، حتی اگر امیرالمومنین(ع) هم باشی باید در برابر آن سکوت کنی. امیرالمومنین(ع) صریحاً فرموده‌اند بعد از اتفاق سقیفه، با خودم فکر کردم قیام کنم و جامعه را به هم بریزم و شرایط را به آنچه پیامبر(ص) فرمود، تغییر دهم و یا سکوت کنم در حالی که خیلی تلخ خواهد بود. بعد از اندیشه درست، به این نتیجه رسیدم که سکوت بهتر است. در جای دیگری می‌فرمایند تصور نکنید که سکوت من از روی ترس بود، سکوت من برای آن بود که از مواردی خبر داشتم که اگر آنان را به شما بگویم مانند تمام جامعه به لرزه خواهد افتاد.

ایشان می‌فرماید: تصور می‌کنید در این 25 سال سرشار از صبر حال خوبی داشتم؟! « فَصَبَرتُ، وفِی العَینِ قَذىً، وفِی الحَلقِ شَجاً؛ در حالى که خار در چشم و استخوان در گلو داشتم، صبر کردم» زیرا این صبر به نفع اسلام بود. اختلاف ما با این دوستان عدالت‌خواه، اختلاف مبنایی است؛ زیرا ما معتقدیم که اصل اول در نگاه حکیم در جامعه، وحدت است و مطلقاً هیچ‌کس حق ندارد، وحدت در جامعه را به تفرقه تبدیل کند. دشمن به این دلیل که به دنبال تفرقه است، از تمامی ابزارهای خود برای این امر استفاده می‌کند و ممکن است من به عنوان یک عدالت‌خواه اگر حواسم را جمع‌نکنم، در زمین دشمن بازی کنم و به اسم عدالت‌طلبی، تفرقه ایجاد کنم.

امیرالمومنین(ع) می‌فرماید: ای مردم، خداوند نه قبل از شما و نه بعد از شما، به هیچ ملتی موهبتی عطا نمی‌کند، مگر به شرط برخورداری از وحدت و ایشان به ابن عباس در خطبه 240 می‌فرمایند: به خدا قسم به قدری از عثمان حمایت کردم که ترسیدم گناه‌کار شوم و یا به ابوموسی اشعری نامه می‌نویسد که احدی به اندازه من، حریص به وحدت نیست.

فریبکاری  ابوسفیان برای عدالت‌خواهی بعد از سقیفه

در خطبه 5 نهج‌البلاغه آمده است، زمانی که سقیفه شکل گرفت، ابوسفیان تلاش می‌کند، از این واقعه سوءاستفاده کند و یک حزب‌اللهی آن زمان، به نام ابن عباس را که اتفاقاً یار و پسرعموی حضرت امیر(ع) است، با خود همراه کرده است و به در خانه ایشان آمده‌اند و اظهار کرده‌اند که ما همگی شاهد بودیم که پیامبر(ص) چند روز پیش تو را معرفی کرد، انصار و مهاجرین در حال چپاول حکومت هستند، چرا ساکت مانده‌ای؟! تو جلو بیفت تا ما لشکر را آماده کنیم. تصور کنید! ابوسفیان و این حرف‌ها؟! حضرت در خانه را می‌بندد و می‌فرمایند: بیچاره آن کسی که بخواهد میوه نارس را بچیند. یعنی ایشان به دلیل حفظ وحدت، حاضر نمی‌شود تا دستمایه تفرقه مردم شود. این مبنای مکتب ماست و اگر کسی به دنبال عدالت‌خواهی است، باید این مبنای روشن و صریح را بپذیرد.

نکته دوم آن است که یک خبط و خطای عمیق فکری و فرهنگی در جامعه یا کل اسلام در تفسیر تقدس به حق جایگاه اهل بیت(ع) رخ داده است؛ و آن اینکه مانع مقایسه آن بزرگواران با شرایط کنونی می‌شویم، بدون اینکه متوجه باشیم، اثر الگوگیری را از آنان گرفته‌ایم. معتقدیم نباید هیچ‌کس را با امیرالمومنین(ع) مقایسه کرد. البته این بیان را از امیرالمومنین(ع) در نهج‌البلاغه داریم که: « لا یُقاسُ بِآلِ مُحَمَّد (ص) مِنْ هذِهِ الاُمَّهٍ اَحَد ؛ احدی از این امت را با خاندان پیامبر(ص) مقایسه نکنید» اما این به معنای الگو نگرفتن نیست. در قرآن کریم پیرامون پیامبر(ص) آمده است که ایشان اسوه حسنه است. یعنی باید از ایشان الگو بگیریم. ما نگفتیم که رهبری و مسئولان نظام معصوم هستند و یا از ملکوت خبر می‌دهند. بلکه می‌گوییم در جایگاهی هستند که روزی امیرالمومنین(ع) نیز در آن جایگاه بوده است و آن جایگاه اداره و مدیریت حکومت اسلامی است. اگر این باشد باید نیمی از نهج‌البلاغه را حذف کرد. زیرا ایشان از یارانی که خود منصوب کرده‌اند، انتظار دارند همچون خودشان حکومت کنند. ایشان کمیل که از یاران خاص و ویژه‌شان بودند، توبیخ می‌کنند زیرا او را در جایی فرماندار کرده بود؛ اما به شهر دیگری برای مقابله با درگیری می‌رود و شهر محل حکومت خودش، تصرف می‌شود و حضرت او را توبیخ می‌کند که چرا در جای دیگری دخالت کردی و فرصتی به دشمن برای تصرف شهر دادی!

همیشه تصمیمات رهبر جامعه ناظر به یک اتفاق صرف در جامعه نیست

از طرف دیگر زمانی که موضوعی را تشبیه می‌کنیم، به این معنا نیست که در تمامی ویژگی‌ها شبیه هم هستند، زیرا در تشبیه یک وجه شبه کافی است. بنا داشتم این دو موضوع تاریخی را شباهت دهم که همواره تصمیمات مدیر جامعه در مقابل یک اتفاق، ساده نیست. بلکه اینقدر لایه‌های مختلف و متفاوت اتفاقات و فتنه‌ها برای رهبر انقلاب ترسیم می‌شود که اگر مانند یک شطرنج‌باز ماهر نباشد و چندین مرحله بعد یک اتفاق را پیش‌بینی نکند، نمی‌تواند در برابر آن اقدام کند. آن وقت هم که او می‌فهمد و اقدامی‌ می‌کند ما که متوجه نیستیم اعتراض می‌کنیم که فرضاً چرا علی(ع) به شورای شش نفره رفت، پس آن شورا را تائید کرد! یا چرا شرط به ظاهر ساده عبدالرحمن را نپذیرفت تا حدود 10 سال زودتر حاکم شود و جلوی انحراف پیش آمده در جامعه نبوی را بگیرد؟ چرا بعدش اعتراض نکرد؟ چرا در زمان شورش علیه عثمان، سکوت نکرد و دفاع کرد؟ این چرا ها برای این است که برخی تصور می‌کنند دعوا و بازی ساده است، در حالیکه رهبر باید تمام دسیسه‌ها و حرکات احتمالی دشمن را بخواند، تا حرکتی کند و مانع از رسیدن آنان به اهداف شومشان شود. ولو اینکه هزینه‌اش رسماً کاهش محبوبیت و اقبال مردم به رهبر جامعه باشد.

فتنه گرانی بنزین خطرناک‌تر از تمام فتنه‌های 40 ساله انقلاب بود?

عده‌ای از سر خیرخواهی و حزب‌اللهی‌گری گفتند رهبر انقلاب در ماجرای بنزین نباید ورود می‌کرد. چراکه مردم گرانی و ناکارآمدی ناشی از اقدام دولت را به پای رهبری خواهند نوشت. اما سوال این است: امیرالمومنین(ع) مگر برای محبوبیت کار می‌کرد؟ امام (ره) فرمود برای من مهم نیست در راه ادای تکلیف، حتی بعدها از من در تاریخ خوب نوشته شود یا بد، من به تکلیف عمل خواهم کرد. البته که اصلا محبوبیت امام(ره) و مقام معظم رهبری کم نشده است. حرف ما این است که به جای نگاه مقطعی و نقطه‌ای به موضوع، اجازه دهید شبهه برطرف شود، آن زمان خواهید دید عجب خطری برطرف شده است.معتقدم اتفاقی که به واسطه گرانی بنزین در حال رخ دادن بود، فتنه‌ای بالاتر از تمام فتنه‌های 40 ساله قبل بود. تصور کنید اگر رهبر انقلاب مانند امثال من کم دقت، موضع‌گیری می‌کردند، اولین قشری که احساس تکلیف می‌کرد تا در خیابان بیاید، حزب‌الهی‌ها بودند و کشور درگیر جنگ داخلی می‌شد. یکبار در دوره موسوم به اصلاحات، رهبر انقلاب در دیدار اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی با ایشان، در خصوص آقای مهاجرانی فرمودند: آقای وزیر ارشاد که امروز هم نیامده است و من از او ناراضی هستم. مردم انقلابی به محض شنیدن این سخن گلایه‌آمیز رهبر انقلاب ریختند در برابر وزارت ارشاد تا او را پایین بکشند. چرا که معتقد بودند به دلیل انتقاد نائب امام زمان(عج) از وی، دیگر صلاحیت تصدی مقام وزارت در جهوری اسلامی را ندارد.

حالا ممکن است برخی بگویند اساس اینگونه تطبیق غلط است، در صورتی که مهمترین وظیفه ما تطبیق شرایط حاکم با دوران حکومت امیرالمومنین(ع) است، دلیل نقلی و درون گفتمانی ما هم این جمله رهبری است که سال‌ها پیش فرمودند، شرایط کنونی ما مشابه دوران حکومت امیرالمومنین(ع) است. بنابراین باید آن دوران را بررسی و با تجربه آن اقدام کرد. توجه کنید که ما در دوران امیرالمومنین(ع) شاهد حکومت جبهه حق بودیم و در دوران دیگر ائمه(ع) حکومت در اختیار آنان نبود.

حفظ امنیت و جلوگیری از تضعیف حد و حدود مطالبه‌گری است

خودتان در ابتدای گفتگو گفتید که امام علی(ع) هم بر ضرورت مطالبه‌گری مردم از مسئولان حکومت تأکید داشتند، نحوه مطالبه‌گری مردم باید به چه صورت باشد؟ روند مطالبه‌گری مردم دارای حد و مرز و خطوط قرمز است؟

گاهی تلقی برخی این است که مطالبه‌گری حق مردم است و زمانی که آن را انجام نمی‌دهند از حق خود گذشته‌اند، در حالی که مطالبه‌گری تکلیف مردم است و نمی‌توانند از تکلیف خود گذشت کنند. در خصوص انتخابات نیز همین است. گاهی برخی می‌گویند رأی دادن حق من است، اما من نمی‌خواهم این‌بار رأی دهم، در حالی که رأی دادن تکلیف است. زیرا اگر فرد رأی ندهد، با عدم تاثیر خود ممکن است زمینه را برای حضور افراد ناصالح فراهم کند. بنابراین این فرد در انحراف احتمالی پیش آمده در جامعه مقصر است. اما از سوی دیگر همین مردم برای ادای تکلیف مهم خود یعنی مطالبه‌گری باید برای رعایت یک اولویت و ضرورت بالاتر از دو چیز مراقبت کنند. اول مراقبت از امنیت و آرامش کشور داشته باشند و دوم، سرسوزنی موجب تضعیف نظام نباشد، این موارد حد و حدود منطقی و خط قرمز عقلانی مطالبه‌گری است.

در کشور ما قانون‌های خوب بسیاری وجود دارد که برای بهبود وضع جامعه می‌توان تحقق همین قوانین را مطالبه کرد. حالا زمانی که مردم قانون را مطالعه نکرده‌اند و از وجود آن هم بی‌اطلاع هستند، چه چیزی را می‌خواهند مطالبه کنند؟! تفاوت ما با برخی از کشورها که در این زمینه پیشرفت‌هایی داشته‌اند در همین است که آن‌ها از بچگی کودک را با حق و حقوق خود آشنا می‌کنند اما ما از این کار خودداری می‌کنیم. شرط اول مطالبه‌گری اطلاع از حقوق است. زیرا ممکن است ما موضوعی را مطالبه کنیم که اصلا حق ما نباشد.

مردم ما گاهی دلیل عدم مطالبه‌گری خود را گوش ندادن مسئولین می‌دانند در حالی که اصلاً حرف را بیان نکرده‌اند. به‌طور مثال درباره رسانه ملی در خانه‌، خانواده، مسجد و هیأت و... اعتراض می‌کنند اما یک‌بار با شماره روابط عمومی رسانه ملی تماس نمی‌گیرند تا اعتراض خود را به گوش مسئولان اصلی آن برنامه و آن شبکه تلوزیونی برسانند! تصور کنید یکباره 5 هزار نفر تماس بگیرند و اعلام کنند فلان برنامه با عفت عمومی مغایرت دارد، قطعاً بخش افکارسنجی رسانه ملی، ترتیب اثر خواهد داد و حداقل در تصمیمات آتی آنان برای تولید یا عدم تولید، برنامه‌های مشابه اثر خواهد داشت. از آن طرف می‌بینیم در جبهه مقابل افراد با انگیزه‌ای هستند که وقتی رسانه ملی یا مراجع فرهنگی دیگر به سمت ولنگاری بروند و برنامه‌ای با ذائقه آن‌ها متناسب باشد، سریعاً موجی به راه می‌اندازند تا حمایت کنند.

نوع دیگر این اقدام، برنامه‌های مدنی است، مگر ما در برابر اقدامات رژیم صهیونیستی در غزه یا ظلم‌های عربستان به شیعیان تظاهرات نمی‌کنیم؟ مگر در این راهپیمایی‌ها و ظهور و بروزهای اجتماعی مردم، جایی را آتش می‌زنیم؟ مکانی را تخریب می‌کنیم؟ در رفتارمان از حدود اعتدال خارج می‌شویم؟ خب چرا در مقابل ظلم‌ها و فسادهای داخلی نیز همین کار را نکنیم؟ می‌توان با اخذ مجوز، راهپیمایی کرد تا صدای ملت به مسئول خطاکار برسد.

مجموع همه این اقدامات در دین ما به نام امر به معروف و نهی از منکر شناخته می‌شود که متاسفانه ما به آن توجهی نداریم اما غربی‌ها امروزه به آن رسیدند. دیدم در رسانه‌های خودشان می‌گویند اگر در ایستگاه مترو ما حتی یک زن را بکشند، مردم حداکثر فیلم می‌گیرند اما مسلمانان نسبت به ظلم‌های روا داشته به مسلمانان کشورهای دیگر و حتی در نقطه‌ای دیگر از جهان مثل میانمار، فلسطین و ... حساس هستند. دلیل آن را هم خودشان در آموزه امر به معروف و نهی از منکر دیده بودند. حالا به دنبال ایجاد این روحیه رفته‌اند و اسم آن را هم مسئولیت اجتماعی گذاشته‌اند.

باید به تصمیمات رهبر اعتماد داشت

در صحبت‌هایتان به اصول و مبانی عدالتخواهی مثل ضرورت وحدت، حفظ امنیت و ... اشاره داشتید. اگر بخواهید جمع‌بندی برای مبانی و روش صحیح عدالت‌خواهی از منظر نهج‌البلاغه ارائه کنید شامل چه محورهای دیگری خواهد بود؟

امیرالمومنین(ع) به مالک اشتر می‌نویسد اگر مردم خطایی کردند، سخت‌گیری نکن زیرا خطای آن‌ها طبیعی است. از طرفی ایشان در جای دیگر می‌فرمایند: در جاهایی که امور مشتبه (پرابهام) می‌شوند، به رهبر خود اعتماد کنید. در زمان ایشان برخی تردید داشتند که علی(ع) سیاست‌های درستی اجرا می‌کند یا خیر و مدام انتقاد می‌کردند. ایشان در سخنرانی با دل پرخون، از شهدا یاد می‌کنند و می‌فرمایند این عمار؟!... کجا هستند این برادران که به رهبر خود اعتماد داشتند. در آن کلیپ هم ذکر کردم که قاعده اینگونه نیست که خود را معیار بگذاریم و رهبری را با آن مقایسه کنیم و هرجا موضع رهبری درباره یک فرد خاطی با خواسته ما تطابق داشت، بگوییم احسنت! ایشان حال فلانی و بهمانی را گرفت و هرجا تعارضی بود، بگوییم ایشان اشتباه کرد! نسبت ما به عنوان مومنین و انقلابیون با ولی جامعه نسبت اطاعت است و نسبت تطبیق نیست. هرجایی رهبری موضعی اتخاذ می‌کند باید بدانیم ایشان پشت پرده را باخبر هستند و باید اطاعت کنیم. در جمع بچه‌های حزب‌اللهی شنیده‌ام که این توجیهات مطرح می‌شود که ما سربازیم و ایشان رهبر است؛ بنابراین ما نباید کار رهبر را انجام دهیم و یا می‌گوییم ایشان دستش بسته است و کارهایی را نمی‌تواند و ما باید انجام دهیم! درصورتیکه خود ایشان به صراحت می‌گویند این حرف اشتباهی است که می‌گویند رهبری دستش بسته است. بعد همین دوستان باز می‌گویند رهبر در حال تقیه است! راه‌حل اعتماد به خط رهبری است.

حکم رهبری لازم‌الاجراست

خب در جواب به شما می‌گویند اگر حتی یک حزب‌اللهی و معتقد به انقلاب اسلامی نتواند بر ولی‌فقیه نظارت کند که آیا براساس عدالت رفتار می‌کند یا خیر، این حکومت چه تفاوتی با دوران سلطنت و پادشاهی دارد؟

توجه کنید ما اصل نظارت بر رهبری را نفی نمی‌کنیم. درباره صلاحیت افراد برای نظارت صحبت می‌کنیم. در قانون اساسی سازوکار نظارت بر رهبری مطرح شده است؛ لذا هر کسی با هر روشی نمی‌تواند بر رهبری نظارت کند، این هم یک قاعده طبیعی و عقلانی است زیرا از طرفی هرج و مرج می‌شود و از طرفی حرمت این جایگاه که قرار است در حوادث و پیچیدگی‌های زمانه از آن برای زدن حرف آخر استفاده شود، از بین می‌رود. بنابراین در قانون داریم که خبرگان باید انتخاب شوند تا بر رهبری نظارت کنند. برخی مطرح می‌کنند چرا مطالب مطرح شده در جلسات خبرگان اطلاع رسانی نمی‌شود، خوب این اعتمادی است که ما به آنان کرده‌ایم، لذا با حفظ شأن در حال انجام این امر هستند.

نکته دوم ناشی از اشکال در ولایت پذیری است. یک حاکم و رهبر در هر شرایطی ممکن است سه گونه نظر دهد، یک مدل مانند عموم مردم به‌طور مثال آنجایی که مانند من و شما در انتخاب شرکت می‌کند، او هم مثل تک تک مردم تنها یک رأی دارد. به‌طوری که ممکن است در انتخابات افرادی پیروز شده باشند که نظر ایشان نبوده باشد. لذا ایشان بنا به رأی و نظر مردم حکم را امضا می‌کنند و تا آخر هم از او حمایت می‌کنند. یک زمان ممکن است ایشان به عنوان کارشناس در موضوعی تنها نظر می‌دهند اما خودشان هم به نظر کارشناسان و برآیند خِرد جمعی توجه می‌کنند و حتی آن را بر نظر خود مقدم می‌دارند. اما یک زمان هم ایشان حکم می‌کنند. حکم ولی فقیه تکلیفش برای متدینین، مومنان و اهالی انقلاب  تکلیفش مشخص است. زمان، زمان چون و چرا و تردید ایجاد کردن نیست. در زمان صدور حکم قرار نیست فکر کنیم غلط است یا درست‌ است؛ این نوع برخورد شبهه‌افکنانه از مبنا غلط است.

آیا حکم رهبری غیرمعصوم لازم‌الاجراست؟

ممکن است برخی بگویند خداوند در خصوص پیامبر(ص) و ائمه اطهار(ع) که معصوم بودند فرمودند باید بدون چون و چرا حکم را پذیرفت، رهبر انقلاب که معصوم نیست؟ پاسخ این است در دوران غیبت، مگر مرجع تقلید نداریم، مگر از او تقلید نمی‌کنیم آیا او معصوم است و اگر او نباشد بنا داریم از نانوایی محل تقلید کنیم. یا زمانی که شب با خیال راحت زیر سقف خانه با خانواده می‌خوابیم به دلیل معصوم بودن بنای آن است؟ یا مریض می‌شویم با چه اعتمادی دکتر می‌رویم مگر او معصوم است؟ مبنا عقلایی است و امام زمان(عج) فرمودند زمانی که ما نیستیم، از مراجع، تقلید کنیم. برخی می‌گویند شاید آن‌ها اشتباه کنند، حضرت در ادامه می‌فرماید: آن‌ها حجت من بر شما هستند و من نیز حجت خدا برای آن‌ها هستند، یعنی نظارت می‌کنم.

ما نسبت به حکم رهبری، باید حجیت داشته باشیم و اطاعت کنیم و این تقلید کورکورانه نیست و عقلانی است و نیاز به معصومیت هم ندارد. توصیه می‌کنم افراد خطبه 192 نهج البلاغه را مطالعه کنند که حضرت در آن می‌فرماید: اگر فردی شبهه علمی ندارد اما نمی‌تواند حرف ولایت را بپذیرد، استکبار دارد.

چرا امیرالمومنین(ع) هم نتوانستند عدالت را به‌طور کامل محقق کنند

برخی تصویرشان از دوران حکومت علوی، تنها برخوردهای ایشان با مفسدین بوده است و این رفتارها را به دوران کنونی تطبیق می‌دهند و فرضاً به جریان حمایت رهبری از رئیس جمهور، نقد می‌کنند، تصویری واضح از حکومت علوی برای ما ارائه دهید تا بتوانیم رفتارهای این چنین را تطبیق دهیم.

توصیه من به مخاطبان این است که نهج‌البلاغه را بدون پیش‌فرض بخوانند. امیرالمومنین(ع) نگاهشان به ماجرای مصلحت بسیار پیچیده و عمیق است. به طور مثال ایشان اگرچه در اولین سخنرانی خود که در خطبه 16 آمده است محوری‌ترین شعار خود را عدالت می‌نامند اما در تحقق آن، واقع بین است، این بیانگر این نیست که ایشان محافظه‌کار شده و یا رویکردش تغییر کرده است بلکه ایشان عدالت‌طلب است اما می‌داند هر ارزشی تا نبود بستر لازم محقق شدنی نیست.

اساساً به جای اینکه به این بپردازیم، امیرالمومنین(ع) تکلیف خود را انجام داده است یا خیر باید به این توجه کنیم، ما تکلیف خود را درست انجام داده‌ایم، حضرت(ع) می‌فرمایند تمام خاسته‌هایی که داشتم، بالاتر از تصور شما بود و من حتی بنا داشتم فراتر از آن را هم محقق کنم، تنها یک گیر داشت، اینکه شما یار من نشدید، اگر یار شده بودید، همه امور درست شده بود. ما چه میزان یار رهبری در امور که انتظار داریم، شده‌ایم. ایشان در این باره می‌فرمایند: درست است که من باید دستور دهم اما زمانی که انجام نمی‌دهند چه فایده‌ای دارد؟

امیرالمومنین(ع) انتظار دارد، گفتمان در جامعه ترویج شود تا مردم خیر جامعه را همان‌گونه تشخیص دهند که ایشان انتظار دارد و شر جامعه را همانگونه تشخیص دهند که ایشان تشخیص می‌دهد که در این صورت وحدت گفتمانی ایجاد می‌شود. این مشکل امروز جامعه ماست که افرادی تلاش دارند تا گفتمان جامعه را درست در نقطه مقابل جمهوری اسلامی قرار دهند.

امیرالمومنین(ع) یاران معاویه را چرا برتر از یاران خود می‌دانست؟

امیرالمومنین(ع) در دومین سال حکومت، روزی یاران خود را جمع می‌کند و به آنان می‌فرماید که در خطبه 27 آمده است: یاران معاویه به شما شرف دارند، کاش او راضی می‌شد جا هر 10 تای شما، یکی از یارانش را به من می‌داد زیرا یاران معاویه می‌دانند او فاسد است اما مجانی برای او کار می‌کنند اما من به شما جیره می‌دهم اما شما کار نمی‌کنید. دوم، یاران معاویه به شدت به او وفادار هستند اما شما نسبت به من وفادار نیستید. سوم اینکه یاران او شب و روز شهر و روستا را آباد می‌کنند تا مردم بگویند ببینید، او چه خوب است اما شما در سایه حکومت من، در حال دزدی هستید. چهارم اینکه یاران معاویه امانتدار نسبت به او هستند اما من می‌ترسم کاسه چوبی آبی به شما بدهم زیرا ممکن است بند آن را بدزدید. یعنی ما باید جبهه خاکستری را با کار فرهنگی جذب کنیم تا بدانند اینکه می‌گوییم با نظام سلطه بجنگیم به خیر جامعه است و امنیت را تأمین می‌کند. حضرت می‌فرمایند: اول حکومت به شما گفتم، قبل از اینکه شامی‌ها به شما حمله کنند، بروید در شام با آنان مبارزه کنید، نرفتید، حال آمدند در عراق، شهر را غارت کردند، ناموس شما را به اسارت بردند و فرماندار من را کشته‌اند. آن یاران این را نمی‌فهمیدند؟ نه، همانطور که امروز هم می‌گویند به ما چه غزه و یا به ما چه لبنان.

امروز دو قطبی که رهبری می‌فرمایند وجود دارد، میان ایشان با چه افرادی است؟ جایی که ایشان می‌فرمایند چالش با نظام سلطه هزینه دارد اما سازش با آن‌ها، هزینه بیشتری دارد و رئیس جمهور می‌گوید 41 سال است که تکلیف ما روشن نیست و عده‌ای به دنبال تقابل با غرب هستند و باید رفراندوم برگزار کنیم تا تکلیف روشن شود، این دوقطبی است اما چرا اتفاقی در جامعه نیفتاد زیرا مردم بستر پذیرش این حرف را در جامعه داشتند و دلیل آن، همان نبود گفتمان است که رهبری فرمودند اگر گفتمان ایجاد شود هیچ دولتی نمی‌تواند کشور را از روی ریل اصلی خارج کند.

امروز دعوا سر چیست؟ دعوا سر پست و مقام است، درحالی که مقام معظم رهبری می‌فرماید: بر سر چشمه مشکل را حل کنید تا او که اشتباه رأی می‌دهد اصلاح شود. امروز دروغ بزرگی به نام ناکارآمدی نظام اسلامی مطرح می‌شود که نمی‌تواند بانک‌ها را مدیریت کند و یا کشور را حفظ کند، این اشتباه است قطعاً می‌توانیم. اما بررسی کنید بعد از 41 سال چنددرصد یتیم‌خانه‌ها را حزب‌الهی ها تشکیل داده‌اند، بعد از مدت‌ها به فکر خدمات اجتماعی آن هم با فرمان رهبری افتادیم در حالی که امیرالمومنین(ع) می‌فرماید اگر نیمی از وقتی که برای شعار دادن گذاشتید، در شهر و روستا کار می‌کردید، می‌دیدید، مردم چگونه پای این حکومت خواهند بود، کاری که مشابه آن در سرپل ذهاب رخ داد و این عدالت‌خواهی واقعی است.

در انقلاب دو چیز جا افتاده است که ما باور نمی‌کنیم. اول اینکه برابر گفتمان انقلاب اسلامی، گفتمان پرقدرتی شکل گرفته است که در پی آن باید علی از اهداف خود دست بکشد یا مردم از او دست بکشند که کشیدند و مشکل دوم آن است که امر رهبری در برخی جاها درست فهمیده نمی‌شود و در برخی موارد نیز درست عمل نمی‌شود.

انتهای پیام/




تاریخ : یکشنبه 98/10/29 | 9:35 عصر | نویسنده : مرتضی | نظر


  • paper | خرید لینک | اخبار
  • خرید Reports | مقاله سورس باز نیو