سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پهلوی به روایت پهلوی| وقتی رضاخان فریب خالی‌بندی یکی از فرماندهانش را خورد

سرهنگ عبدالله هدایت، رئیس رکن 3 ارتش در یکی از مانورهای نظامی وقتی تحسین رضاخان از واحد جدید موتوریزه خود را که کلاً 100 ـ 150 کامیون بود دید، بلوف زد و گفت: «ما با سه تا از این واحدها می‌توانیم جلوی روس‌ها را بگیریم!»

پهلوی به روایت پهلوی| وقتی رضاخان فریب خالی‌بندی یکی از فرماندهانش را خورد

به گزارش خبرنگار گروه تاریخ خبرگزاری فارس، دوره 20 ساله خودکامگی رضاخان با حمله متفقین به ایران، در شهریور 1320 به پایان رسید. پهلوی اول اگرچه کوشید با اعلان بی‌طرفی، خود را از شراره آتش بزرگ‌ترین جنگ تاریخ جهان، یعنی جنگ بین‌الملل دوم، حفظ کند، با درک نادرست از آینده جنگ و محتوم دانستن پیروزی نهایی آلمان، سیاست نزدیکی به رایش سوم را در پیش گرفت و با این کار، سبب رنجش گمارندگان اولیه خود در سال 1299 شد. رضاخان که از شعور سیاسی ـ نظامی بهره چندانی نداشت، درنیافت که به دلیل اعلان جنگ آلمان به آمریکا و ملحق شدن دولت واشنگتن به اتحاد انگلیس و شوروی و جبهه‌گیری آنها علیه نازی‌ها، هیتلر با وجود برتری نظامی بر مخاصمان خود در سال 1320، نهایتاً نمی‌تواند پیروز نهایی این جنگ باشد.

تحلیل نادرست رضاخان از جبهه متفقین

نکته دیگری که از ناتوانی رضاخان در تحلیل درست اوضاع نظامی و سیاسی جهان در آن هنگامه حکایت می‌کند بی‌توجهی وی به موقعیت نیروهای نظامی جبهه متفقین (جبهه مقابل آلمان) بود. ایران از شمال با شوروی همسایه بود و نیز از سمت غرب در معرض هجوم نیروی زمینی انگلستان از عراق قرار داشت و از سمت جنوب، ناوگان نیروی دریایی سلطنتی بریتانیا در خلیج فارس، آن را تهدید می‌کرد؛ بنابراین حتی در صورت پیروزی آلمان در جبهه لنینگراد، ایران در برابر نیروهای روس و انگلیس آسیب‌پذیر بود. با وجود این تهدیدهای چندجانبه، براساس خاطرات حاجعلی رزم‌آرا، رضاخان فقط خود را از جهت شمال، در معرض خطر حمله می‌دید و به دلیل بزرگ‌بینی در مورد ارتش، تصور می‌کرد که درصورت این حمله، توانایی مقابله و دفع آنها را دارد! او به رزم‌آرا گفته بود که با مشاهده هر گونه نشانه‌ای از قصد روس‌ها برای تهاجم به ایران، چهارده روز قبل از این حمله، به او اعلام آماده‌باش خواهد داد!


اشغال ایران در جنگ جهانی دوم

شهریور سیاه سال 1320 در ایران

رزم‌آرا که از کمبود کامیون برای انتقال نیرو و ادوات رزم به مرزها در این زمان شکایت داشت، گفته است: در این برهه، رضاخان، که خود را به اعتبار ارتش صدهزار نفری ایران، کاملا در موضع قدرت می‌دانست، در برابر ارتش شوروی اعلام آماده‌باش و دستور مقابله داد. در عالم بی‌اطلاعی رضاشاه از وضعیت نیروهای متخاصم جنگ و توان دفاعی ارتش خود، شوروی، بریتانیا و آمریکا، پس از ائتلاف بر ضد هیتلر، تصمیم گرفتند ایران را پل پیروزی خود قرار دهند و از امکانات آن به نفع خود و برای یاری رساندن به جبهه لنینگراد در روسیه، که آماج حمله نازی‌ها شده بود، استفاده کنند. آنها ایران بی‌طرف را سد راه پشتیبانی لجستیکی از جبهه‌های نبرد شوروی با آلمان می‌دانستند؛ بنابراین بی‌توجه به موضع رسمی حکومت ایران در این جنگ و به بهانه حمایت باطنی از هیتلر، دو سال پس از شروع جنگ جهانی دوم، در روز 3 شهریور 1320، نیروهای شوروی از شمال و شرق، از هوا و زمین به ایران یورش بردند. هم‌زمان با حمله ارتش سرخ از شمال، نیروهای زمینی و دریایی بریتانیا از عراق و خلیج فارس پیشروی خود را به داخل مرزهای ایران شروع کردند و آغازگر حوادثی شدند که ایران را دامنگیر فاجعه‌ای بزرگ کرد.

رضاخان: افسران من اشتباه نمی‌کنند

اما چرا در شهریور 1320 ایران اشغال شد؟ حسین فردوست در خاطراتش از آن دوران می‌نویسد: رضاخان همه فرماندهان نظامی خود را متموّل کرد، بدون آن‌که یک ریال از جیب خود بدهد. فقط به هر یک می‌گفت: «املاکی برای خود تهیه کنید!» و بدین ترتیب دستشان را در چپاول اموال مردم بازمی‌گذاشت. آن‌ها هم املاک زیادی، بیش‌تر در اطراف تهران، برای خود تهیه کردند و این اموال برای آن‌ها تقریباً مجانی تمام می‌شد. مثلاً یک ملک 50 هزارتومانی آن زمان را به هزار تومان (البته با اعمال قدرت و زور و سرنیزه) می‌خریدند! استانداران و همه مقامات استان‌ها تابع شخص فرمانده لشکر بودند و با این شرط استاندار و فرماندار می‌شدند. مقامات کشوری استان‌ها فقط نامی بود و بس و همه‌کاره افسران عالی‌رتبه بودند. رضاخان عادت نداشت افسران عالی‌رتبه خود را عوض کند و لذا در تمام مدت سلطنتش آن‌ها را در مشاغل حساس کشوری و لشکری گمارد. هیچ فردی حق نداشت از نظامی‌ها شکایت کند؛ وگرنه شاکی تحت تعقیب و مؤاخذه قرار می‌گرفت. یک‌بار شخصی از کریم بوذرجمهری نزد مادر محمدرضا شکایت کرد و او نیز شکایت را به رضاخان داد و تقاضای رسیدگی کرد. رضاخان عصبانی شد و با خشونت از اتاق بیرون رفت و گفت: «به هیچ فردی اجازه نمی‌دهم از افسران من نزد من شکایتی بیاورد. آن‌ها اشتباه نمی‌کنند!»

رضاخان در مانور، لشکر یک و دو را به جان هم می‌انداخت

از ژاندارم‌ها خوشش نمی‌آمد، چون قزاق بود و بین قزاق‌ها (که به وسیله روس‌ها اداره می‌شدند) و ژاندارم‌ها (که تحت نفوذ انگلیسی‌ها بودند) یک خصومت کهنه وجود داشت. معهذا، سرلشکر ضرغامی را که افسر ژاندارمری بود، دوست داشت و او مدت طولانی، شاید 8 سال، رئیس ستاد ارتش بود و هرگونه دسیسه‌ای علیه او بی‌ثمر ماند. در ارتش رضاخان، حرکات نمایشی و لاف و بلوف جایگزین تمرین و آمادگی رزمی واقعی بود و همین روحیه امرای رضاخانی ارتش ایران را در شهریور 20 به آن وضع اسفبار انداخت. در سال، 6 ماه برای رژه سوّم اسفند تمرین می‌کردیم و علاوه بر آن هرسال یک مانور تشکیل می‌شد و رضاخان لشکر یک و دو را به جان هم می‌انداخت: 6 ماه دیگر سال هم تمرین صحرایی برای اجرای این مانور بود!

ما با سه تا از این واحدها می‌توانیم جلوی روس‌ها را بگیریم!

نمونه‌ای از این لاف‌ها و «چاخان»ها را ذکر می‌کنم: شخصی به نام سرهنگ عبدالله هدایت رئیس رکن 3 ارتش بود. او فرد بسیار خوش‌بیانی بود و در دورانی که دانشجو بودم، استاد دعوتی دانشکده افسری بود و من به عنوان یک شاگرد از بیاناتش لذت می‌بردم و مسحور معلوماتش می‌شدم! یک سال مانور سالانه در حوالی شهریار برگزار شد و من هم به عنوان فرمانده گروهان لشکر یک در آن شرکت داشتم. در شهریار ارتفاعات زیاد نیست، ولی به هر حال روی بلندترین تپه برای رضاخان جایگاهی درست کرده بودند و او با دوربین ما را تماشا می‌کرد. هدایت از طریق سرلشکر ضرغامی، رئیس ستاد ارتش به اطلاع رضاخان رسانید که امسال ما یک مانور کوتاه مدت از یک واحد جدید موتوریزه درست کرده‌ایم که اگر اجازه دهید اجرا شود! مانور اجرا شد. این واحد به اصطلاح جدید عبارت بود. از حدود 100 ـ 150 کامیون که یک تیپ سوار آن بودند، نه زرهی داشتند و نه تانکی و نه توپخانه به‌خصوصی؛ تعدادی کامیون بود و یک عده سرباز! دیدیم که از دور گرد و خاک بلند شد و این واحد رسید و توقف کرد. آن‌ها قبلاً زیرنظر هدایت، برنامه‌ریزی و تمرین کرده بودند. سربازها از کامیون‌ها پایین پریدند و به‌سرعت خود را به ارتفاعات رساندند و به اصطلاح تسخیر کردند! این مانور که اولین بار اجرا می‌شد، برای رضاخان چیز عجیب و غریبی بود و او که سواد نظامی درست و حسابی نداشت و دانشکده ندیده بود، تعجب می‌کرد که یک تیپ پیاده ظرف ربع ساعت خود را به موضعی برساند و یک ربع بعد در خط‌الرأس ارتفاعات حاضر شود و در مقابل دشمن آماده شود! رضاخان خیلی تحسین کرد و مانور را فوق‌العاده و عالی خواند و هدایت را تمجید کرد! هدایت هم بلافاصله لاف بزرگی زد که واقعاً وقاحت می‌خواهد. او به رضاخان گفت: «ما با سه تا از این واحدها می‌توانیم جلوی روس‌ها را بگیریم!» رضاخان هم باور کرد و گفت: «آفرین، درست کنید!»


سرهنگ عبدالله هدایت، رئیس رکن 3 ارتش

بدین ترتیب، زیرنظر هدایت 3 تیپ موتوریزه درست شد که البته به لشکرهای تهران وابسته شدند. این نمونه، هم سطح نازل معلومات رضاخان و بی‌اطلاعی او از تکنولوژی نظامی جهان آن روز را نشان می‌داد و هم روحیه امرای ارتش رضاخان را! 

پی‌نوشت: در پی حمله نیروهای متفقین به ایران، ارتش رضاشاهی بیش از هشتاد ساعت (یعنی اندکی بیش از سه روز)، تاب نیاورد و با فرار فرماندهان، نیروهای متخاصم بیش از پیش در خاک ایران پیشروی کردند. مردم نیز این بار ــ برخلاف وطن‌پرستی نهادینه‌شده در هویت ایرانی ــ به دلیل نفرت شدید از رضاخان و ظلم و ستم او، تمایلی به مقاومت در برابر هجوم بیگانگان نداشتند و گرایش غالب بر این بود که از قوای روس و انگلیس به منظور براندازی این دیکتاتور خشن و سرکوبگر بهره برند. به گفته علی ایزدی، پیشکار و منشی رضاخان، که در جزیره موریس او را همراهی می‌کرد، رضاخان در تبعیدگاه از مردم و نظامیان به‌کرات می‌نالید که چرا در برابر بیگانگان تعمدا مقاومت اندکی کردند و از او حمایت نکردند! او به‌درستی معتقد بود که ارتش و مردم، اگر می‌خواستند، می‌توانستند هجوم دشمن را حتی با وجود توان نظامی نابرابر، در سر مرزها متوقف کنند.

انتهای پیام




تاریخ : پنج شنبه 100/11/14 | 9:47 عصر | نویسنده : مرتضی | نظر

پهلوی به روایت پهلوی| مافیای مواد مخدر از نوع درباری/ 4 نفری که میلیاردها تومان به جیب زدند

در دوران محمدرضا پهلوی تبلیغات پرسروصدایی علیه قاچاق مواد مخدر به راه افتاد و عده‌ای قاچاقچی خرده‌پا اعدام شدند. این در حالی بود که بستگان، درباریان و نزدیکان شاه همگی جزو سرمداران مافیای مواد مخدر بودند

پهلوی به روایت پهلوی| مافیای مواد مخدر از نوع درباری/ 4 نفری که میلیاردها تومان به جیب زدند

به گزارش خبرنگار حوزه تاریخ خبرگزاری فارس، در دوران محمدرضا پهلوی تبلیغات پرسروصدایی علیه قاچاق مواد مخدر به راه افتاد و عده‌ای قاچاقچی خرده‌پا اعدام شدند. این در حالی بود که بارها و بارها افتضاحات اشرف در زمینه قاچاق مواد مخدر پخش می‌شد و در مطبوعات خارجی انعکاس می‌یافت. حسین فردوست در خاطراتش در خصوص مافیای موارد مخدر در دربار می‌نویسد:


اشرف پهلوی خواهر شاه یکی از سردمداران قاچاق مواد مخدر

تصویب طرحی آمریکایی برای مبارزه با کشت خشخاش

در زمان وزارت بهداری جهانشاه صالح، طرح مبارزه با کشت خشخاش در ایران به اجرا درآمد و حال آن که این یک طرح آمریکایی به سود ترکیه و افغانستان بود که یکی از منابع سرشار درآمدشان به خصوص ترکیه از فروش تریاک چه برای مصارف دارویی و چه برای مصارف تخدیری است. به هر حال، این طرح مشکلی را حل نکرد و اعتیاد رواج شدید داشت. علاوه بر اشرف به معرفی سه تن از بزرگترین قاچاقچیان ایرانی مواد مخدر که نقش اصلی در اشاعه اعتیاد داشتند می‌پردازم:


بزرگترین قاچاقچی تریاک وهروئین ایران اشرف پهلوی بود.
او با استفاده از مصونیت خاندان سلطنتی، مقادیر زیادی موادمخدر حمل می‌کرد

فلیکس آقایان بزرگ‌ترین قاچاقچی ایرانی مواد مخدر

بدون ترتیب دکتر فلیکس آقایان، بزرگترین قاچاقچی ایرانی مواد مخدر و یکی از مهمترین قاچاقچیان بین‌المللی بوده و هست. پدر فلیکس با آقایان در بین ارامنه مرد شماره یک به شمار می‌رفت و همه ارامنه او را می شناختند و شدیداً از او حساب می‌بردند. فلیکس آقایان در حد عجیبی از مسائل ایران و سیاست‌های بین المللی و تشکیلات خفیه سیاه و اف بی آی و مافیا اطلاع داشت؛ زیرا در رده‌های بالای این سازمان‌ها بهترین رفقا را به ضرب پول‌های کلان به دست آورده بود و در تشکیلات اجتماعی سری آمریکا در بالاترین رده دست داشت. او کسی نیست که پولش را دور بریزد و اگر یک میلیون دلار به یک سناتور آمریکایی می‌داد 10 میلیون دلار از وجود او استفاده می‌برد. فلیکس عضو بلندپایه مافیای آمریکاست و در قاچاق مواد مخدر روی دست اشرف زده بود؛ ولی رد به هیچ فردی نمی‌داد.


فلیکس آقایان بزرگ‌ترین قاچاقچی ایرانی مواد مخدر

ایجاد سازمان گانگستری با استفاده از کاباره‌ها

برادر کوچک فلیکس جزو هیأت رئیسه توزیع مواد مخدر در آمریکای مرکزی و جنوبی است و از فلیکس خیلی جوان‌تر و خطرناک‌تر است. او را در مهمانی‌هایی که فلیکس برای محمدرضا تعطیلی داد در خانه‌اش دیده بودم. فلیکس یکی از نزدیکترین دوستان محمدرضا بود  و در اکثر ساعات فراغت او حضور داشت و به اتفاق محمدرضا و چند تن دیگر (جمشید و مجید علم، پروفسور یحیی عدل) هر شب تا یک و دو نیمه شب به ورق بازی می‌پرداختند. این برنامه روزهای تعطیل هم دنبال می‌شد. فلیکس مرد هرزه و شوهر بدی بود و تنها با زن‌های کاباره رفت و آمد داشت و اکثر صاحبان و مستخدمین کاباره‌ها تابع محض او بودند. او بزرگترین سازمان مخفی گانگستری را در ایران اداره می‌کرد و از کاباره‌های تهران، آیادان، خرمشهر و غیره حق حساب می‌گرفت.

معاملات کمتر از 10 میلیون تومان برایش جالب نبود

آقایان بزرگ‌ترین سوءاستفاده‌چی قرن به شمار می‌رود و با ارقام بسیار درشت سروکار داشت و کمتر از 10 میلیون تومان برایش جالب نبود. در زمان جنگ با یک سپهبد آمریکایی که فرمانده لجستیکی ارتش آمریکا در ایران بود، کنار آمد و آن سپهبد با همدستی چند گروهبان آمریکایی هرچه در انبار اضافه می‌آمد با آقایان معامله می‌کرد. به این ترتیب ده‌ها هزار لاستیک اتومبیل، صدها هزار بطری ویسکی و میلیون‌ها قوطی کمپوت و مواد غذایی معامله شد. هم آن سپهبد استفاده فوق العاده برد و هم آقایان میلیاردها تومان به جیب زد. در زمان جنگ از خیر شکر هم نگذشت و ده‌ها میلیون تومان قند و شکر را دزدید.


امیر هوشنگ دولّو نفر اول از سمت راست 

امیرهوشنگ دولو، «سلطان خاویار ایران»

پس از آقایان باید از امیرهوشنگ دولو سخن بگویم که به سلطان خاویار ایران شهرت داشت. دولو از خانواده قاجار بود. این مرد از روزی که پیدا شد بلافاصله به اتاق خواب محمدرضا راه یافت زیرا دخترهای زیبای ایرانی و فرانسوی را می‌شناخت و می‌توانست بیاورد و همین کافی بود.

درخواست‌هایی که در اتاق خواب محمدرضا اجابت می‌شد

دولو باغ بزرگ و خانه قدیمی و وسیع مقابل پمپ بنزین جاده شمیران نزدیک تجریش داشت. تریاکی شدید بود و به دستور محمدرضا بهترین تریاک ایران به وفور و برای خود و همه، مجانی در اختیارش قرار می‌گرفت. هر روز مقامات مهمی به خانه دولو می‌رفتند؛ کسی که می‌خواست وکیل یا سفیر یا وزیر شود، افسری که می‌خواستند سرتیپ یا سرلشکر یا سپهبد شود، فردی که پرونده داشت و می‌خواست از مجازات معاف شود و یا طرف را محکوم کند و امثالهم. تمام درخواست‌ها را مستقیماً در اتاق خواب محمدرضا به اطلاع می‌رساند و بدون استثناء همه تصویب می‌شد. لذا همه به خانه دولو رو می آوردند.

3 - 4 دختر زیبا در خانه داشت برای پذیرایی از مقامات

همیشه در خانه‌اش برای مهمانان 3 - 4 دختر زیبا بود. برخی حظ بسری می‌بردند و برخی وقتی می‌رفتند یکی از آنها را با خود می‌برند، البته با اجازه دولو. پس همه ترتیبات برای جذب مقامات مهم در خانه‌اش فراهم بود. در همان اتاق با همراهان 3 - 4 ساعت تریاک می‌کشید و کسانی که نمی‌کشیدند، دود آن را استشمام می‌کردند. قبلاً در پاریس زندگی مجللی داشت و مسلماً حالا هم در پاریس است زیرا شهر دیگری را دوست ندارد. او بدون تردید هم‌اکنون نیز با اشرف و دخترش آزاده و رفت و آمد دارد و خانه‌اش پاتوق آن‌هاست.


ارتشبد غلامعلی اویسی

ارتشبد غلامعلی اویسی کشفیات مخدر را می‌زدید

و بالاخره باید از ارتشبد غلامعلی اویسی نام ببرم. اویسی از آغاز افسر کم‌سوادی بود و تا پایان نیز معلومات نظامی کمتر از متوسط داشت و مطلقاً اهل مطالعه نبود. حتی در دوره دانشکده افسری در هیچ یک از دروس و تمرینات شرکت نمی‌کرد و در طول 2 سال دانشکده انباردار گروهان بود. ولی او توانست با زد و بند و نزدیک کردن خود به محمدرضا ترقی کند و به مشاغل مهم برسد. زمانی که فرمانده ژاندارمری بود سهم خود را از تریاک‌های وارده از افغانستان و ترکیه برمی‌داشت و زنش در کرمان تشکیلات سازماندهی فرم تریاک در خانه داشت. تریاک‌های مکشوفه را نیز بلند می‌کرد و می‌فروخت.

گاه درگاه روزنامه‌ها می‌نوشتند که مثلاً در زیرسازی یک نفتکش یک تن تریاک کشف شده است، قاعدتاً باید این تریاک مکشوفه به سازمان خاص در دادگستری تحویل می‌شد؛ ولی اویسی آن را عوض می‌کرد و به جایش ماده‌ای که مخلوطی از چند گیاه است تحویل می‌داد که رنگ و بوی تریاک داشت. شاید بگویم که تریاک‌های موجود در دادگستری تریاک نبود و دو سوم آن از همین مخلوط بود که یک کیلوی آن یک ریال هم ارزش ندارد. اویسی از این طریق طی چند سالی که در ژاندارمری بود، حداقل 5 میلیارد تومان دزدید و همه را دلار کرد و به خارج برد.

انتهای پیام




تاریخ : جمعه 100/11/8 | 9:56 صبح | نویسنده : مرتضی | نظر
       



  • paper | خرید لینک | اخبار
  • خرید Reports | مقاله سورس باز نیو