سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پدر‌های انقلابی و پسر‌هایی بریده/ از گیلانی و جنتی تا محمدعلی زم

محمدعلی زم رئیس اسبق حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی که مدتی هم رئیس سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران بود، اولین پدر در میان مسئولان جمهوری اسلامی نیست که «حالم چو دلیری‌ست که از بخت بد خویش / در لشکر دشمن پسری داشتـه باشد!»

پدر‌های انقلابی و پسر‌هایی بریده/ از گیلانی و جنتی تا محمدعلی زم

به گزارش گروه دیگر رسانه‌های خبرگزاری فارس، محمدعلی زم رئیس اسبق حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی که مدتی هم رئیس سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران بود، اولین پدر در میان مسئولان جمهوری اسلامی نیست که «حالم چو دلیری‌ست که از بخت بد خویش / در لشکر دشمن پسری داشتـه باشد!»، اما واکنش‌های دیگر پدرانی که پسری بریده از نظام و انقلاب داشتند، با روالی که محمدعلی زم در پیش گرفته، متفاوت است. این گزارش نگاهی کوتاه به برخی از این واکنش‌هاست.


امام خمینی و سید‌حسین خمینی

سید‌حسین خمینی، فرزند شهید‌حاج آقا مصطفی خمینی بود. معمم و منتسب به خانواده بنیانگذار نظام. از همان آغاز بنای مخالفت با نظام گذاشت. او که از حامیان پروپا قرص ابوالحسن بنی‌صدر بود، طی یک سخنرانی در مسجد گوهرشاد مشهد گفت: «کشور به سوی فاشیسمی می‌رود که از گذشته خطرناک‌تر است.» او حکومت ایران را «استبدادی» دانست که «رنگ دین» به خود گرفته است. حسین خمینی از همه و حتی روحانیون دعوت کرد تا جبهه واحدی در برابر فاشیسم و استبداد دینی تشکیل شود.

سید‌حمید روحانی، درباره واکنش امام خمینی چنین می‌نویسد: «در سال 1359 آقای سید‌حسین خمینی که نوه امام بود، در زمانی که اختلافات بین بنی‌صدر و شهید‌رجایی تشدید شده بود، می‌رود در مشهد به نفع بنی‌صدر سخنرانی می‌کند. مردم به او حمله می‌آورند و می‌خواستند سید‌حسین خمینی را بزنند و ایشان که مسلح بوده، دست به سلاح کمری‌اش می‌برد، بچه‌های کمیته جلوی او را می‌گیرند و به یک اتاق دیگر می‌برنش. از همان‌جا مسئولان کمیته با دفتر امام تماس می‌گیرند. پیغام به امام داده می‌شود که نوه شما در مشهد از بنی‌صدر دفاع کرده و مردم به او هجوم آوردند، دست به اسلحه برده ما چه کار کنیم. امام به مرحوم آیت‌الله اشراقی (داماد خود) گفت که به مسئولان کمیته مشهد پیغام دهید که سید‌حسین خمینی تحت‌الحفظ به تهران اعزام شود و اگر دست به سلاحش برد، او را با تیر بزنند.»

امام در توصیه پدرانه و نیز دستوری شرعی به نوه خود می‌نویسند: «من علاوه بر نصیحت پدری پیر، به شما امر شرعی می‌کنم که در این بازی‌های سیاسی وارد نشوی و واجب شرعی است که از این برخورد‌ها احتراز کنی؛ من به شما امر می‌کنم به حوزه علمیه قم برگرد و با کوشش به تحصیل علوم اسلامی و انسانی بپرداز.»


آیت‌الله جنتی و پسرش حسین

آیت‌الله احمد جنتی، دبیر شورای نگهبان و رئیس مجلس خبرگان رهبری است. همه سال‌های پس از انقلاب اسلامی هم جزوی از مسئولان ارشد نظام بوده است. فرزند او حسین جنتی، عضو سازمان مجاهدین خلق (منافقین) بود که در رویارویی مسلحانه علیه مردم در دهه 60 حضور داشت و پس از اعلام مبارزه مسلحانه این سازمان تروریستی علیه جمهوری اسلامی در سال 1360 همراه با همسرش، فاطمه سروری به مبارزه و زندگی مخفی روی آورد. او سرانجام در حمله نیرو‌های سپاه به خانه تیمی‌اش کشته شد. فرزند پسری از او باقی ماند که تحت تربیت پدربزرگش احمد جنتی بزرگ شد و عضو بسیج گردید. آیت‌الله جنتی در مصاحبه‌ای تلویزیونی می‌گوید که صحبت‌های «دلسوزانه و پدرانه» او با پسرش، چه قبل و چه بعد از انقلاب اسلامی تأثیری در تغییر موضع او نداشته است، چون او کاملاً «تحت‌تأثیر مسعود رجوی» بود.

علی جنتی، پسر دیگر آیت‌الله هم می‌گوید که پدرش هیچ وقت به خاطر کشته شدن حسین جنتی «ابراز ناراحتی» نکرد، اما «حتماً از نظر عاطفی ناراحت هستند که چرا فرزندشان به این سرنوشت دچار شد.» بله، «سخت است پیمبر شده باشی و ببینی/ فرزند تو دین دگری داشته باشد» او اضافه می‌کند که حتی نمی‌داند برادرش کجا دفن شده است، چون هیچ موقع نمی‌خواسته که بداند مزار او کجاست.


آیت‌الله گیلانی و فرزندانی علیه نظام

برخی روایت‌ها می‌گویند آیت‌الله محمد‌محمدی گیلانی که حاکم شرع بود، خود حکم اعدام پسرانش را داد. جامعه مدرسین حوزه علمیه قم در بیانیه خود برای درگذشت آیت‌الله محمدی گیلانی در سال 93 به این نکته اشاره کرد و نوشت: «بعد از انقلاب نیز در سنگر قضا، عضویت در شورای نگهبان و مجلس خبرگان رهبری و دیگر نهاد‌های نظام به تکلیف انقلابی خود عمل نموده و حتی در این راه با صدور احکام درباره افراد نزدیک خود نیز در اجرای احکام الهی و شرعی دریغ نکردند.»

گرچه برخی این روایت را دچار خدشه می‌دانند و از جمله، روزنامه جمهوری اسلامی نوشته است که یکی از سه پسر آیت‌الله محمدی گیلانی در درگیری با مأموران کشته شد و دو پسر دیگر ایشان در حال فرار به سوی مرز ترکیه، در اطراف ارومیه با واژگون شدن خودروی‌شان و از ترس اینکه مبادا توسط مأموران دستگیر شوند، با خوردن سیانور خودکشی کردند. با این حال، سکوت آیت‌الله گیلانی در مورد این رویداد‌ها و عدم قرارگیری او در مسیر دفاع از پسرانش، خود نشان‌دهنده موضع اوست.

 

امام جمعه ارومیه و پسر ناخلف

حجت‌الاسلام حسنی، امام جمعه معروف ارومیه، خود درباره پسرش می‌گوید: «او پس از پیروزی انقلاب، ناگهان به گروه سیاسی سازمان فدائیان خلق پیوست و از سران آن‌ها شد، به‌طوری‌که مسئولیت شاخه آذربایجان‌غربی بر عهده او بود. من احساس خطر کردم و تصمیم گرفتم جلوی فعالیت‌های او را بگیرم. نخست چند بار تذکر دادم و تهدید کردم، ولی فایده نکرد.»

او سپس روایت می‌کند که خود محل اختفای پسرش را پیدا می‌کند و به مأموران کمیته اطلاع می‌دهد که برای دستگیری او بیایند و به آن‌ها می‌گوید اگر مقاومت کرد یا خواست فرار کند، او را با گلوله بزنند. پسرش دستگیر، محاکمه و اعدام می‌شود و حسنی می‌گوید که از خبر اعدام پسرش، رشید ناراحت نشده، چه آنکه در لو دادن او به وظیفه‌اش عمل کرده است و هر کس دیگری جای پسرش هم بود، او همین کار را می‌کرد. وی گرچه بعد‌ها گفت که رشید مستحق اعدام نبود. او جنایتی مرتکب نشده یا کسی را نکشته بود. تنها جرمش این بود که گرایش شدید کمونیستی داشت و این هرگز منجر به اعدام کسی نمی‌شود. حداکثر این است که باید به حبس ابد محکوم می‌شد، اما هیچ گاه از پسرش قدیس نساخت و از مواضع انقلابی خود ذره‌ای عقب ننشست.


نمای نزدیک

محمدعلی زم در متنی که پس از اعدام پسرش منتشر کرد، از دیدار خانواده با نیما زم در روز قبل اعدام گفته است. او وجود پسرش را در روز قبل از اعدام به قدری «نورانی» توصیف کرده که «خجالت کشیدم (برای نماز) جلو بایستم. تعارفش کردم؛ حتی خواستم عبا بر دوشش بیندازم، تواضع کرد و بوسید.» و این نماز جماعت خانوادگی را «عجیب» توصیف می‌کند و می‌نویسد: «شاید نماز‌های کنار خانه خدا در 30- 20 سال پیش هم برایم اینقدر دلچسب نشده بود.» او در بخش دیگری از این متن پدرانه از قول نیما زم نقل می‌کند: «من با خدا معامله کرده و با استخاره به این راه آمدم، هیچ نگرانی ندارم. فقط این‌ها من را تا کربلا آوردند، اما نگذاشتند زیارت کنم.» و پدر به پسر می‌گوید: «نگران نباش، امام حسین در قلب طالبان زیارتش هست، امام پیش توست...»

گویی رزمنده‌ای در راه خدا بدرقه خط مقدم می‌شود؛ گویی شهیدی را تشییع می‌کنند. قدیس‌سازی از یک خائن اعدامی که مبتذل بود؛ چه در سیاست و چه در اخلاق. نه گویی که محمدعلی زم پدر پسری است که در کانال تلگرامی‌اش زمینه‌سازی برای سوریه‌سازی از ایران را رقم می‌زد. راهنمایی آشوب و اغتشاش می‌کرد، راهنمایی ساخت مواد‌منفجره و حمله به مراکز نظامی و پمپ‌بنزین‌های شخصی می‌داد. نیما زم البته می‌تواند نماز دلچسب بخواند، حسرت زیارت امام حسین (ع) داشته و برابر پدر متواضع باشد. کسی در دادگاه او را به نماز نخواندن و علاقه نداشتن به اهل‌بیت (ع) و سرکشی مقابل پدر متهم نکرده است.

محمدعلی زم اگر برای نگارش قصه ادبی و پیاده‌روی روی خط احساسات مخاطب، ترجیح داده کیفرخواست را فراموش کند، اما مردم خوب می‌دانند کانال آمدنیوز چه بود و چه کرد و برای چه کسی بود. پاول دوروف، مؤسس و مدیر تلگرام، آمدنیوز را اواخر سال 96 – همان سال آشوب‌های دی ماه- به علت تشویق اعضای خود به استفاده از کوکتل مولوتف علیه پلیس مسدود کرد. از سویی از ابن ملجم تا اصحاب جمل و صفین و همه نهروانی‌ها تا آنان که به امام حسن (ع) صلح را تحمیل کردند تا سپاهی که روز عاشورا مقابل امام عصر ایستادند، نماز‌های دلچسبی می‌خواندند که هیچ، بعضاً اهل نماز شب هم بودند! مشکل نماز و زیارت و تواضع کسی نیست، حتی با فرض باور سناریویی که محمدعلی زم با سابقه سینمایی‌اش به خوبی از پس ساختن آن برآمده است!

منبع: روزنامه جوان

انتهای پیام/




تاریخ : پنج شنبه 99/9/27 | 1:19 عصر | نویسنده : مرتضی | نظر

شیطنت عثمانی از نامگذاری «جمهوری آذربایجان» شروع شد

عثمانی فرقه «مساوات» را در قفقاز به قدرت رساند و با اعلام استقلال، نام «آذربایجان» را که تا آن هنگام تنها به ایالات تاریخی ایران گفته می‌شد، بر آن نهاد. آن‌ها در پی الحاق آذربایجان ایران به کشور مخلوق خود بودند.

شیطنت عثمانی از نامگذاری «جمهوری آذربایجان» شروع شد

خبرگزاری فارس ـ گروه تاریخ: روز بیستم آذرماه، «رجب طیب اردوغان» رئیس‌جمهور ترکیه در مراسم رژه برگزار شده به مناسبت آزادسازی بخش‌هایی از قره‌باغ، بخش‌هایی از شعری را خواند که علیه تمامیت ارضی ایران تلقی شد. این اقدام با انتقاد شدید مقامات جمهوری اسلامی ایران و بسیاری از شهروندان ایرانی در شبکه‌های اجتماعی مواجه شد و نهایتا وزیر خارجه این کشور اعلام کرد که اردوغان از خواندن این شعر، منظوری نداشته است!

اما این اقدام اردوغان آشکار شدن نیت پان‌ترکیست‌هایی است که با نامگذاری جعلی روی سرزمین «اران» به نام آذربایجان در پی جداسازی بخشی از کشور ما هستند. این در حالی است که «اران» بخشی از سرزمین ما بود که در جنگ ایران و روس در 200 سال گذشته از ایران جدا شد.

به همین دلیل با مسعود عرفانیان، نویسنده کتاب پیدایش جمهوری آذربایجان به گفتوگو نشستیم تا بدانیم در این 200 سال منطقه «اران» چه سرنوشتی پیدا کرد. 


مسعود عرفانیان نویسنده کتاب پیدایش جمهوری آذربایجان

فارس: در آغاز مصاحبه درباره پیشینه تاریخی قفقاز توضیح دهید و بفرمایید ایران در آن منطقه چه نقشی داشته است؟

سرزمین ماورای قفقاز پیشینه‌ای کهن و پر فراز و نشیب داشته است. نام قفقاز برای نخستین بار در سال 490 پس از میلاد از سوی اسیخلیوس شاعر یونانی به کار برده شده است. ماورای قفقاز در طول تاریخ طولانی خود تنها به مدت چند سده شاهد برقراری صلح نسبی در آنجا بود و بیش‌تر زمان‌ها شاهد درگیری رقابت میان امپراتوری‌ها بوده است.

مناسبات به ارتباطات میان ایران و قفقاز به زمانی بسیار کهن و دست کم به بیش از 25 سده پیش باز می‌گردد. نفوذ ایرانیان در قفقاز به دوران هخامنشیان بازمی‌گردد و این به سبب جلوگیری آنان از نفوذ مهاجمان به داخل مرزهای امپراتوری بود. همین موضوع موجب آشنایی قفقاز و نیز آسیای مرکزی با نهادهای اداری، اجتماعی، حقوقی و سیاسی هخامنشیان شد که برای هر دوی این مناطق دارای اهمیت بود.

دوره ساسانیان، مهم‌ترین استحکامات آن ناحیه دربند ایجاد شد و پادشاهان ساسانی قباد و فرزندش خسرو انوشیروان دست به این کار زدند و کوشیدند مرزهای شمالی را مستحکم کنند. آن‌ها برای عملی ساختن این موضوع سعی کردند از میان طوایف محلی، امیرنشین‌های دست‌نشانده‌ای به وجود آورند و یا رعایای خود را در کنار مرزها مستقر کنند.

پس از یورش اسکندر مقدونی به ایران در سده چهارم پیش از میلاد، هیچ تغییری در اوضاع ماورای قفقاز ایجاد نشد و این منطقه زیر تسلط ایران باقی ماند. تا این که با آغاز جنگهای ایران و روم بخش‌هایی از قفقاز (ارمنستان) در برابر این دو کشور مجبور به تغییر موضع شد.

با ورود آیین مسیحیت به ماورای قفقاز و پذیرش آن توسط ارمنستان در سده چهارم میلادی و سپس پذیرش این آیین توسط گرجی‌ها که تقریبا با ارمنستان رخ داد، مناسبات آنان با ایران پیچیده‌تر از گذشته شد. 

به دنبال ورود اسلام به ایران، ماورای قفقاز مورد توجه مسلمانان قرار گرفت و آنان در سال 640 میلادی قفقاز را گشوده و بسیاری از مردم آنجا به آیین اسلام گرویدند. حتی گرجستان نیز برای مدتی اسلام را به عنوان دین رسمی خود پذیرفت. 

در سده‌های دهم و پانزدهم میلادی قبایل ترک و مغول به خاور نزدیک راه یافتند و ایران و بخش شرقی قفقاز استقرار یافتند، اما عنصر ترک تحت تاثیر تمدن برتر ایران به سرعت ناپدید شد. 

هجوم گسترده مغولان به ایران در سده سیزدهم میلادی و هفتم قمری، صدمات و لطمات شدیدی برجای گذاشت و موجب ویرانی بخش‌های گسترده‌ای از سرزمین ایران و مرگ هزاران هزار انسان شد. آنان ماورای قفقاز را نیز هدف گرفته و آنجا را نیز ویران کردند. 

در اواخر سده چهارم میلادی و هشتم قمری، ماورای قفقاز بار دیگر از سوی قوم ترک‌نژاد مورد تهاجم قرار گرفت و این بار تاتار‌ها به رهبری تیمور لنگ به آن سامان لشکر کشید. 

با شکل‌گیری و گسترش دولت عثمانی در کنار مرز‌های غربی ایران قدرتمند صفوی که پس از سده‌ها ایران وحدت ملی خود را به دست آورده و دولت نیرومندی تشکیل داده بود، رقابتی تنگاتنگ میان ایران و عثمانی به وجود آمد. در این زمان هم همان دوران باستان بر سر ماورای قفقاز دو کشور در حال جنگ و پیکار بودند که یکی از آن‌ها ایران بود و دیگری دولت عثمانی که جای امپراطوری روم یا بیزانس را گرفته بود. 


شاه عباس صفوی، قدرتمندترین شاه صفویه بود. صفویان پس از 900 سال اولین دولت ملی ایران را بعد از امپراطوری ساسانیان در ایران تشکیل دادند

ورود عنصر ترک از دوران سلجوقیان، مغولان و سپس عثمانی‌ها در این منطقه باعث به وجود آمدن تغییراتی در ترکیب جمعیتی منطقه شد؛ تا جایی که در قرن پانزدهم میلادی و نهم قمری، ملتی با اصل و نسب ایرانی و ترکی در «اران» زندگی می‌کردند. البته برتری با فرهنگ ایرانی بود که از دیرباز در آن سامان حضور داشتند. این مردمان به زبانی گفتوگو می‌کردند که اگر در چه در ظاهر ترکی بود، اما آمیخته‌ای از واژگان فارسی و ترکی بود و پیرو مذهب تشیع بودند. 

از سده پانزدهم تا نوزدهم میلادی، قفقاز صحنه منازعات قدرت‌های منطقه شد. نخست از سده شانزدهم میلادی تا هجدهم میلادی ایرانی‌ها و عثمانی‌ها سپس از سده هجدهم تا نوزدهم عثمانی‌ها و روسیه بر سر قفقاز به پیکار برخاستند.

ورود روسیه به صحنه پیکار در قفقاز به دنبال شکست ایران از روسیه در زمان پطر کبیر رخ داد که روس‌ها بر اساس قرارداد 1724 میلادی دربند و باکو و نیز مازندران را به دست آوردند و گرجستان هم خراج‌گزار عثمانی‌ها شد. در دوران افشاریه، نادر شاه بار دیگر حاکمیت بر مناطق از دست رفته را به ایران بازگرداند. حتی هراکلیوس پادشاه گرجستان که خراج‌گزار نادر شاه بود در حمله نادر به هندوستان او را همراهی کرد. او بعد‌ها به منظور جلب حمایت در برابر قدرت‌های مسلمان منطقه دست یاری به سوی روسیه دراز کرد و در سال 1783 میلادی خود را خراج‌گزار کاترین دوم اعلام کرد.

آمدن آغامحمدخان قاجار، سلسله قاجاری در همان دهه‌های نخست حکومت این سلسله سر آغاز رویدادهای بسیار مهم و سرنوشت‌سازی در آینده تاریخ ایران بود که منجر به رویارویی نظامی میان ایران و روسیه شد. فرجام تلخ این مواجهه به جز از دست دادن بخش‌های گسترده‌ای از سرزمین ایران در آنسوی ارس در عهدنامه گلستان و ترکمنچای از بین رفتن اقتدار و حاکمیت ایران بر آن بخش قفقاز چیز دیگری نبود. 

علت جنگ‌های ایران و روسیه چه بوده است؟

اختلافات میان ایران و روسیه در مسأله گرجستان سرآغاز جنگی 10 ساله (1218 تا 1228 هجری قمری) میان ایران و روسیه تزاری شد. این دوره که با فراز و نشیب‌های بسیار و با شکست‌ها و پیروزی‌های بزرگ و کوچک فراوانی برای ایرانیان و روس‌ها همراه بود، با امضای عهدنامه گلستان در سال 1228 هجری قمری به پایان رسید. عهدنامه گلستان باعث شد مرزهای ایران تغییر کند و نواحی شمالی رود ارس از ایران جدا شود.

اما جنگ‌های میان ایران و روسیه با معاهده گلستان به پایان نرسید و مسائلی از قبیل مشخص نبودن مرزهای دقیق ایران و روسیه، رقابت میان شاهزادگان قاجار و شورش‌های حسین خان قاجار، دست‌اندازی روس‌ها به مرزهای ایران و طمع بیش از حد آنها به سرزمین ایران و نارضایتی حکام و مردم سرزمین‌های تصرف شده از روسیه و ... باعث شد تا آتش جنگ دیگری میان ایران و روسیه روشن شود.

این جنگ نیز که از سال 1241 تا 1243 هجری قمری تداوم یافت با شکست نهایی ایرانیان به پایان رسید. در نهایت و با انجام مذاکره میان نمایندگان ایران و روسیه، معاهده ترکمنچای منعقد شد.

واکنش مردمان منطقه اشغالی پس از جدایی از ایران چه بود؟ 

فتح این سرزمین‌ها توسط روس‌ها گرچه آسان بود، اما نگهداری آنها در حوزه متصرفات امپراتوری روسیه سهل و ساده به نظر نمی‌رسید. چرا که بیش‌ترین ساکنان این مناطق را مسلمانان تشکیل می‌دادند. تازه حاضر به پذیرش سلطه و برتری روس‌ها نبودند. نمونه را می‌توان در داغستان دید که با خیزش قهرمانانه شیخ شامل از سال 1830 میلادی علیه روس‌ها شکل گرفت و به مدت 34 سال تمام ادامه داشت.

چیرگی و سلطه روس‌ها بر ماورای قفقاز اگرچه توانست تغییراتی در اوضاع آنجا ایجاد کند، اما در عمل گروه زیادی از مردم این منطقه ـ نه تنها مسلمانان که حتی گروهی از مسیحیان ـ موجب بروز شورش‌ها در این مناطق می‌شد که روس‌ها با خشونت بی‌حد و اندازه آنها را سرکوب کردند. وجود سنت‌های قدیم استقلال‌طلبی، اختلاف‌های دینی و باورها و گرایش‌های شرقی از عواملی بود که ماورای قفقاز را به صورت سرزمینی بیگانه و خارجی در پهنه متصرفات روسیه در آورد. پس از جدایی بخش‌هایی از قفقاز از خاک ایران، ژنرال‌های تزاری و حاکمان منتخب روس‌ها که به این نواحی فرستاده می‌شدند، با نادیده گرفتن فرهنگ آداب و رسوم و به ویژه دین مردم آنجا که اسلام به مذهب شیعه تعلق خاطر داشتند، دست به اقداماتی می‌زدند که زمینه نارضایتی بیش‌تر مردم را باعث می‌شد.

اگرچه به ظاهر مناطقی از سرزمین‌های ایرانی از پیکره خویش جدا و ضمیمه امپراطوری روسیه شده بود، اما گرایش مردمان آن سوی ارس به سرزمین آبا و اجدادی خود چیزی نبود که به سرعت فراموش شود. نمونه‌هایی در دست است که نشان می‌دهد مردم آن سامان از همان روز‌های آغاز در دوره جنگ دوم ایران و روسیه درصدد پیوستن به پیکره اصلی خود یعنی ایران بودند. 

دگرگونی‌های سیاسی ـ اجتماعی در روسیه تزاری منتهی به انقلاب اکتبر روسیه چه تاثیری بر مناطق جدا شده از ایران داشت؟

روسیه در حمله ژاپن در سال 1904 شکست سختی از ژاپن خورد. به گونه‌ای که این کشور 17 کشتی از 20 کشتی خود را از دست داد. شکست روسیه در این پیکار، تنفر مردم روسیه از خانواده سلطنتی را تشدید کرد و زمینه انقلاب 1905 روسیه را فراهم کرد. هرچند این انقلاب با شکست روبرو شد، اما زمینه دگرگونی ژرف بعدی را در روسیه و پیروزی انقلاب اکتبر 1917 را فراهم ساخت.

در همین دوران و تحت تاثیر انقلاب 1905 روسیه ساکنان قفقاز نیز به فعالیت خود افزودند. اهالی باکو به ویژه کارگران شهری در سال‌های 1904 و 1905 دست به اعتصاب زدند و تحت فشار آنها رژیم تزاری تن به امضای نخستین قرارداد کار داد. تا اینکه 1904 سازمان همت در شهر باکو تاسیس شد که با حزب سوسیال دموکرات روسیه در ارتباط بود. در تاسیس سازمان همت «محمد امین رسول زاده» نقش محوری داشت. شهر باکو تا قبل از استخراج نفت، شهری کوچک بود اما با اکتشاف دارای اهمیت شد و حزب سوسیال دموکرات روسیه در میان کارگران دارای نفوذ شد. با وقوع جنگ جهانی اول، رژیم تزاری روسیه بر شدت عمل خود و اعمال فشار به توده‌های مردم روسیه افزود.


محمد امین رسول زاده بنیانگذار فرقه مساوات

اما زندگی ‌سخت اقشار زحمتکش و نفوذ حزب سوسیال دموکرات به رهبری لنین در میان کارگران باعث شد رویدادها به نفع لنین تغییر کند. در عمل سیاست‌های سرکوب‌گرایانه حکومت تزار نتیجه نبخشید و در سال 1917 انقلاب اکتبر پیروز شد.

با حکومت 300 ساله خاندان رمانف، زمینه بروز تمایلات ملی‌گرایانه در قفقاز و آسیای مرکزی به شکل بارز خود را نشان داد. این موضوع به ویژه در قفقاز که به لحاظ ترکیب قومی بسیار متنوع و گوناگون بود و اقوامی مانند گرجی‌ها، ارمنی‌ها، لزگی‌ها، آذری‌زبان‌ها، چچن‌ها و تالش‌ها در آنجا زندگی می‌کردند حرکاتی را در میان تمام اقشار به ویژه سه گروه از نظر کمّی قابل توجه ساکن در آن منطقه یعنی ارمنی‌ها، آذری زبان‌ها که خود را ترک می‌نامیدند و گرجی‌ها پدید آورد؛ با این تفاوت که ارمنی‌ها و گرجی‌ها با تمام فراز و نشیب‌هایی که در تاریخ آنها رخ داده بود به نام‌های ارمنستان و گرجستان از سده‌های بسیار دور در قفقاز وجود داشت، اما کشور یا دولتی به نام آذربایجان در قفقاز وجود خارجی نداشت.

این نامگذاری از طریق نوعثمانی‌های جوان با برنامه ریزی حساب شده صورت گرفت؟

با اوج گیری نارضایتی‌ها، ناآرامی‌ها و اعتصابات کارگری و شورش‌های دهقانی زمینه شکست تزاریسم فراهم شد و بلشویک‌ها به رهبری ولادیمیر لنین توانستند با چیرگی بر نظام پوسیده پیشین به اصطلاح نظامی نوینی را برپا سازند.


لنین یا همان رهبر بلامنازع بلشویک‌ها

پیروزی انقلاب روسیه، باعث شد روس‌ها دست از جنگ کشیده و در عمل خود را کنار بکشند. عثمانی‌ها نیز از این موضوع خرسند شده و استقبال کردند؛ چرا که رقیب دیرین و قدرتمند آنان در موضع ضعف قرار گرفته و در عمل یکی از سدهای اصلی در برابر بلندپروازی‌های آنان در دستیابی به آرمان‌های پان‌ترکیستی و ایجاد سرزمین موعود آن یعنی توران شکسته شد. دولت جدید روسیه که به رهبری لنین قدرت را در دست گرفته بود با امضای معاهده برست ـ لیتوفسک در سال 1918 با آلمانی‌ها از ادعاهای خود بر برخی از کشور‌های حوزه بالتیک و بخش از مناطق در عثمانی دست کشید و حتی ناگریز از به رسمیت شناختن استقلال اوکراین، گرجستان، فنلاند و لهستان شد.

پاره‌ای از اقوام ساکن در امپراتوری روسیه به ویژه مردمان قفقاز از عدم تسلط بلشویک‌ها استفاده کرده و تلاش داشتند مستقل شوند. در این میان روشنفکران خانات تا باکو با تاثیرپذیری از دگرگونی اواخر سده نوزدهم عثمانی به ترک‌گرایی و پان‌ترکیسم گرایش یافتند. افرادی مانند علی حسین زاده، محمد امین رسول‌زاده، احمد آقا اوغلو، حسن بیک زردابی، علیمردان توپچی باشف و چند تن دیگر فعالیت گسترده‌ای را برای دستیابی به هویت خویش آغاز کردند. 

عثمانی‌ها با زمینه‌سازی‌های قبلی فرصت را مغتنم شمرده و نیروهای خود را راهی قفقاز کردند که از اهمیت استراتژیک بالایی برای آنان برخوردار بود. آنان با پشتیبانی همه جانبه سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی خود فرقه مساوات را در قفقاز به قدرت رساندند و با اعلام استقلال آنجا نام «آذربایجان» را که تا آن هنگام تنها به ایالات تاریخی ایران گفته می‌شد در آن سرزمین نهادند تا پایگاه نیرومندی در اجرای اهداف و برنامه‌های آتی خود داشته باشند.

این نامگذاری نادرست، ولی حساب شده و با اهدافی معین، سرآغاز یک سلسله واکنش‌ها در قالب چاپ مقالات در نشریات گوناگون آن روز ایران شد. این نامگذاری برای آنان مشخص بود. این بخش نخست سناریویی برای جداسازی آذربایجان از ایران و الحاق آن به آذربایجان مخلوق ترکان عثمانی و مساواتی‌ها بود، اما روند رویدادها به دلخواه عثمانی‌ها پیش نرفت. خیلی زود به دنبال امضای معاهده مودروس ناگریز به ترک داخل خاک آذربایجان شدند و آذربایجانی‌ها را با انبوهی از مشکلات و خطرات پیش رو که عمدهترین آنها خطر چیرگی بلشویک‌ها بود، تنها گذاشتند. این اتفاقات، باعث نشد که عثمانی‌ها دست از اندیشه بلندپروازانه بردارند. آن‌ها تنها کانون تحرکات خود را از قفقاز به آسیای مرکزی منتقل کردند. عثمانی‌ها خیلی زود تحت فشار قدرت‌های بین‌المللی و دگرگونی‌های داخلی سرزمین خودشان مجبور به اتخاذ روش و تاکتیک دیگری شدند و آن هم پیمانی با بلشویک‌ها و دست شستن از همه آن چیزهایی بود که برای به دست آوردنش سرمایه‌گذاری بسیاری کرده بودند. عثمانی‌ها در چرخشی آشکار در سیاست‌هایشان، نزدیک دو سال پس از اعلام استقلال آذربایجان همراه بلشویک‌ها به جمهوری آذربایجان حمله کردند و این بار در سرنگونی دولتی که در سال 1918 برپا داشته بودند، شرکت فعال داشتند.

در سال 1920 «نریمان نریمانف» پرچم سرخ را در آنجا برافراشت و مقدمات پیوستن به ترکیب اتحاد جماهیر شوروی را تدارک دید. متاسفانه بلشویک‌ها نیز تلاشی در تغییر نام آذربایجان نکردند. گویا با پی بردن به اهمیت این نامگذاری نادرست، آنجا را به همان نام آذربایجان شوروی نامیدند تا بعدها در ترکیب جماهیر شوروی سوسیالیستی بگنجانند.

کم‌تر از 25 سال پس از تشکیل جمهوری آذربایجان شوروی، در جریان جنگ جهانی دوم نیروهای ارتش سرخ به بهانه کاملا واهی خاک ایران را اشغال کردند و به آذربایجان ایران لشکرکشی کردند. از همان ابتدا اهداف تجاوزکارانه آنان روشن و روند حوادث آینده به روشنی آشکار ساخت که جدا ساختن آذربایجان ایران از پیکره اصلی خویش و ضمیمه ساختن آن به جمهوری آذربایجان هدف اصلی آنها بوده که برنامه‌ریزی دقیق آن از سوی رهبران وقت کاخ کرملین و شخص استالین و میرجعفر باقروف دبیر اول کمیته مرکزی حزب کمونیست آذربایجان شوروی آماده شده بود.

بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991 و امکان انتشار اسناد و مدارک موجود در بایگانی‌ها و آرشیو‌های محرمانه این کشور پژوهشگرانی چون جمیل حسنعلی و دیوید نیسمن روشن ساختند که الحاق آذربایجان به آذربایجان شوروی به عنوان یک هدف استراتژیک در دستور کار مقامات شوروی بود. 

با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991 و استقلال جمهوری آذربایجان، موضوع الحاق دو آذربایجان در سیاست‌های حاکمان باکو قرار داشته است و با بررسی کتاب‌های تاریخی ـ آموزشی این کشور مخلوق عثمانی که ادعای ارضی بی‌بنیادی علیه ایران طرح می‌شود و سخنرانی اخیر اردوغان و لبخند با رضایت الهام علی‌اف نشان‌دهنده نیات پلید آنان است. 

انتهای پیام




تاریخ : سه شنبه 99/9/25 | 7:4 صبح | نویسنده : مرتضی | نظر

مستندات هجوم به خانه صدیقه طاهره/ آیا علی(ع) نشست تا همسرش را کتک بزنند؟

حشمت‌الله قنبری می‌گوید: علی(ع) کسی نبود که جلوی چشمش همسرش، مورد ضرب و شتم قرارگیرد و سکوت کند. ایشان در یک ماجرای بزرگ گیر افتاده بود، ولی وارد معرکه دعوا شد، اما آن چیزی که کسی باور نمی‌کرد، تعدی به ناموس خدا بود.

مستندات هجوم به خانه صدیقه طاهره/ آیا علی(ع) نشست تا همسرش را کتک بزنند؟

خبرگزاری فارس ـ گروه مسجد و هیأت ـ امیرحسین کسائی: تحریف موضوعات شهادت حضرت زهرا چند سالی است که به مناسبت‌ها و اتفاقات مختلف از سوی افراد صورت می‌گیرد، اما در آخرین مورد، حذف ابعاد تاریخی شهادت حضرت زهرا (س) از یک کتاب داستانی، توسط وزارت ارشاد و پس از آن هم مصاحبه یکی از مسؤولان این وزارتخانه نشان داد که شاید میان برخی از مسؤولان هم این شبهات و تحریفات جا افتاده است.

سراغ حشمت‌الله قنبری، استاد و پژوهشگر تاریخ اسلام رفتیم تا در گفت‌وگویی ابعاد و مستندات تاریخی شهادت حضرت زهرا (س) را در آستانه فاطمیه مرور کنیم. ماحصل این گفت‌وگو را ادامه می‌خوانید:

دو دلیل افراد برای طرح شبهه در خصوص شهادت حضرت زهرا

انگیزه و دلیل افرادی که ابعاد مختلف شهادت حضرت زهرا (س) را زیر سوال می‌برند، چیست؟

تحریف ماجرای شهادت حضرت زهرا (س)، موضوعی نیست که در روزگار ما به وجود آمده باشد، بلکه حتی در دوران حیات مبارک ایشان نیز خطی از تحریف و سانسور وجود داشته است که علل مختلفی دارد. گاهی این نوع رفتارها که شکل تحریف هم به خود می‌گیرند، ظاهراً خیرخواهانه است، یعنی تصور می‌کنند اگر رخدادهای دوران غربت اسلام مورد واکاوی قرار گیرد، ممکن است بین مذاهب اسلامی تفرقه به وجود بیاید. بعد هم اهم فی‌الاهم می‌کنند و نزد خودشان به این نتیجه می‌رسند که بهتر است این مسائل بازگو نشود و یا بهتر است از کنار آنها عبور کنیم.

بخش‌هایی از انکار شهادت حضرت زهرا ریشه در فطرت پاک مسلمان‌ها دارد که همه مذاهب اسلامی را دربرمی‌گیرد، زیرا عمق این فاجعه به قدری زیاد است که غیرت دینی نمی‌تواند با آن کنار بیاید

من با این مسأله که بنا به مصالحی، مسائلی بازگو نشوند و یا از کنار آنها عبور شود، مخالفت جدی ندارم؛ اما اینکه پدیده‌ای را حذف کنید، مخالفم؛ زیرا اگر رخدادی از متن زندگی اهل ایمان بیرون برود، تمام حقایق ایمانی به تدریج از زندگی او بیرون می‌روند و زیر تیغ سانسور قرار می‌گیرند. این روند ظالمانه و خیانت به انسانیت انسان و همه افراد و عوامل مؤثر در پیدایی این ماجراست.

بخش‌هایی از انکار این رخداد، ریشه در فطرت پاک مسلمان‌ها دارد که همه مذاهب اسلامی را دربرمی‌گیرد، زیرا عمق این فاجعه به قدری زیاد است که غیرت دینی نمی‌تواند با آن کنار بیاید. ما هم همین‌طور هستیم و یکی از آرزوهای مبنایی و اساسی ما، اگر به آن روزگار برمی‌گشتیم این بود که این اتفاق نمی‌افتاد. کسی با وقوع این پدیده و اتفاق، خشنود نمی‌شود و همین دلیل محکمی بر طهارت امت اسلامی است؛ چون وقتی این پدیده را باور نمی‌کند و نمی‌خواهد با آن کنار بیاید، زمینه مساعد برای تحلیل و معرفت صحیح به وجود می‌آید و در آنجاست که دریافت، موجب تغییر بنیادین در باور صحیح مردم می‌شود. بنابراین گروهی هم این رخداد را با حسن‌نیت و به خاطر عدم تطابق با باورها و غیرت دینی‌شان نمی‌پذیرند؛ اما این اتفاق افتاده است.

حضرت زهرا بر اثر جراحات ناشی از ضرب و شتم به شهادت رسید

در خصوص شهادت حضرت زهرا (س) برخی می‌گویند حضرت به شهادت نرسید؛ بلکه بر اثر بیماری از دنیا رفت. پاسخ شما به این شبهه چیست؟

این اشتباه است. اولین مطلب، هجوم به خانه صدیقه طاهره (س)‌ است. بعضی‌ها می‌گویند که اصلاً چنین اتفاقی نیفتاده و چنین اتفاقی در بین نبوده و هجوم و درگیری‌ رخ نداده است. کسانی که این حرف‌ها را می‌زنند، مشخص است که مطالعات تاریخی ندارند. من رخدادهای 6 ماهه پایان عمر پیامبر اکرم (ص) را در کتاب «آن شش ماه» از حجةالوداع تا شهادت صدیقه طاهره (س) به طور مفصل و مستوفی از مآخذ و مصادر تاریخی بیان و ثبت کرده‌ام.

من قائل به اهل‌سنت و شیعه نیستم. ما در مذاهب اسلامی عامه و امامیه داریم، چون ما پیروان مکتب اهل‌بیت (ع) از عمق وجدانمان به سنت پیغمبر (ص) وفاداریم و بخش بسیار مهمی از علاقه و ارادت ما به امیرالمؤمنین (ع) و اهل‌بیت (ع) در سایه سنت و سیره پیامبر اکرم (ص) است.

مستندات هجوم به خانه حضرت زهرا (س) این چنین است که بخاری در «تاریخ صغیر» جلد یک، صفحه 101 به بعد، هجوم به خانه حضرت صدیقه طاهره (س) را تأکید کرده است. ابن قتیبه در کتاب «الامامه و السیاسه» جلد اول، صفحه 12 به بعد و بلاذری در «انساب الاشراف» جلد اول این موضوع را تصریح کرده است. طبری در جلد دوم «تاریخ الرسل و الملوک»، ابن عبد ربه اندلسی در کتاب «العقد الفرید»، جلد 3، مسعودی معتزلی شافعی در «اثبات الوصیه»، ابن عبدالبر قرطبی در «الاستیعاب فی معرفه الاصحاب»، شهرستانی در «ملل و نحل» جلد اول و جوهری بصری در کتاب «السقیفه» در صفحه 50 به بعد، این موضوع را مفصل شرح داده است. ابی‌الفداء در جلد اول کتاب تاریخش و شهاب‌الدین نویری در جلد نوزدهم «نهایةالارب فی فنون الادب» این گزارش را آورده است. ابن شحنه در حاشیه «الکامل فی‌التاریخ» ابن اثیر، جلد هفتم، صفحه 160 به بعد، این را بیان کرده است. عمر رضا کحاله در «اعلام النساء فی عالمی العرب و الاسلام»، عبدالفتاح عبدالمقصود، از متأخرین در کتاب علی بن ابیطالب (ع)، ابن ابی شیبه در «المنصف فی‌الاحادیث و الآثار»، جلد هشتم.

حمله به خانه حضرت زهرا (س) یک موضوع قطعی و حتمی است و اتفاقی است که قطعاً رخ داده است. من نمی‌خواهم بگویم که این واقعه را باید نادیده گرفت و سانسور کرد تا با سانسور کردن آن، اتحاد و اتفاق به وجود بیاید زیرا این اهانت به جامعه اسلام و همه مسلمانان است

اسامی افرادی هم که در ماجرای هجوم به خانه امیرالمؤمنین (ع) نقش و سمت داشتند، به تفصیل و با دقت در مهم‌ترین مصادر و مآخذ آورده شده‌اند. ابن ابی‌الحدید در جلد 6 «شرح نهج‌البلاغه»‌ صفحه 51 این‌گونه آورده است: ابی‌بکر بن ابی قحافه فرمانده این عملیات بوده و فرمان حمله را صادر کرده است. ابن ابی الحدید یکی از بزرگان معتزله و شخصیت معتبر اسلامی است که هم در تاریخ قدرت و قوت دارد، هم در شرح و تفسیر نهج‌البلاغه شاید یکی از کم‌نظیرترین شرح نهج‌البلاغه متعلق به اوست. طبری در جلد 2 تاریخش و متقی هندی در جلد پنجم «کنزالعمّال» گفته که عمربن الخطاب مردم را به طرف خانه علی بن ابیطالب (ع) فرماندهی کرد. ابن قتیبه در جلد اول «الامه و السیاسه» و قاضی نورالله شوشتری در جلد دوم «احقاق الحق و ازهاق الباطل» نوشته‌اند که اُسید بن خضیر هم از جمله مهاجمین به خانه امیرالمؤمنین (ع) بوده است.

ابن ابی الحدید در جلد ششم «شرح نهج‌البلاغه» صفحه 47 به بعد به این موضوع تصریح می‌کند که محمد بن مسلمه، خالد بن ولید، ثابت بن قیس خزرجی و سلمه بن سلامه در هجوم به خانه صدیقه طاهره (س) مشارکت داشتند. شیخ مفید که امامیه است در صفحه 185 «کتاب اختصاص» به این نکته اشاره می‌کنند که مغیرة بن شیبه و بشیر بن سعد مشارکت داشتند. اینها افراد اصلی و محوری بودند که مردم را به حرکت درمی‌آوردند. ابن کثیر در کتاب «البدایة و النّهایة» در جلد 5، صفحه 250 و ذهبی در صفحه 26 «سیر اعلام النبلاء» تصریح می‌کنند که یکی از مهاجمین عبدالرحمن بن عوف بوده است. او کسی است که ما او را به عنوان عشره مبشره، یعنی یکی از 10 نفری که به آنها وعده بهشت رفتن داده شده و در عین حال جزو شورای حکمیت عمربن الخطاب هم بوده، می‌شناسیم. شیخ مفید در صفحه 104 به بعد «کتاب اختصاص» اشاره می‌کند که عثمان‌بن عفان هم در ماجرای هجوم مشارکت داشته است و الی آخر. ما در حدود 30 سند برای حمله به خانه حضرت زهرا (س) ارائه کردیم که تنها یکی برای امامیه بود. در کتاب چند مورد دیگر از مصدر امامیه هم هست که اشاره نکردم.

حمله به خانه حضرت زهرا (س) یک موضوع قطعی و حتمی است و اتفاقی است که قطعاً رخ داده است. من نمی‌خواهم بگویم که این واقعه را باید نادیده گرفت و سانسور کرد تا با سانسور کردن آن، اتحاد و اتفاق به وجود بیاید؛ زیرا این اهانت به جامعه اسلام و همه مسلمانان است. قاطبه مسلمانان با این تحریف و تعریف، مورد اهانت واقع می‌شوند، یعنی قاطبه امت اسلامی از این اتفاق راضی بودند و چون کسانی در عمق اعتقاداتشان راضی به این موضوع نبوده‌اند، گفته‌اند که آن را حذف کنید، در حالی که این‌گونه نیست. اکثر مسلمانان عالم به اهل‌بیت (ع) ارادت دارند و به آنان احترام می‌گذارند. در بین اصحاب پیامبر (ص) و علمای سلف از متقدمین و متأخرین، هیچ کسی را پیدا نمی‌کنید که اصحاب را در تراز اهل‌بیت پیامبر (ص) بیاورد. امیرالمومنین نیز می‌فرماید: «لا یقاس بآل محمد صلى الله علیه وآله من هذه الأمة أحد». اگر کسی چنین تفکری داشته باشد که به خاطر اینکه فلانی نرنجد، ما این رویداد را سانسور کنیم، چون ممکن است اوقات او تلخ بشود، اشتباه است. اوقاتش از چه چیزی تلخ می‌شود؟ آنها می‌گویند تهمت و افتراست که فلانی‌ها مشارکت داشتند. ناراحتی‌شان از این بابت است و نه اینکه معتقد باشند که تهاجم به خانه صدیقه طاهره (س) کار خوبی بوده است. این بدفهمی متأسفانه گاهی در نظام دیوانی و ممیزی در بین مسلمانان وجود داشته و الان هم هست.

شنیده‌ام بعضی از کتاب‌هایی را که به وزارت فرهنگ و ارشاد می‌رود، می‌گویند باید این بخش‌هایشان را حذف کنید، چرا؟ مگر تحریف تاریخ در صلاحیت وزارت ارشاد است؟ مگر وزیری که در جایگاهی منصوب می‌شود، نسبت به این قضیه اجتهاد دارد؟ مگر می‌تواند به هر علت غلطی، بیان این موضوع را منتفی کند و بگوید بیانش به مصلحت نیست؟ تحریف و سانسور، ناجوانمردانه است.

شنیده‌ام بعضی از کتاب‌هایی را که به وزارت فرهنگ و ارشاد می‌رود، می‌گویند باید این بخش‌هایشان را حذف کنید، چرا؟ مگر تحریف تاریخ در صلاحیت وزارت ارشاد است؟ مگر وزیری که در جایگاهی منصوب می‌شود، نسبت به این قضیه اجتهاد دارد؟ 

اصل این موضوع، قطعی و حتمی است و قطعاً، حتماً و بدون تردید، صدیقه طاهره (س) در این تهاجم مورد ضرب و شتم قرار گرفته است. گاهی می‌گویند که حضرت صدیقه طاهره (س) در بستر بیماری از دنیا رفت. این حرف ممکن است درست باشد. من نمی‌خواهم این را انکار کنم. یک وقت هست که شهید در میدان معرکه به شهادت می‌رسد،‌ مثل سیدالشهدا (ع)، عماربن یاسر که کاملاً ملموس، در معرکه روح از بدن مفارقت پیدا کرده و شهادتش تحقق عینی پیدا می‌کند. اما گاهی هم شهادت در قالب حضور مستقیم در میدان معرکه نیست، اما آثار اتفاق‌ها و رخدادهای میدان معرکه، باعث می‌شود که این اتفاق در جای دیگری تحقق پیدا کند. یعنی فرد بر اثر جراحات ناشی از معرکه به شهادت می‌رسد.

اگر فرض کنیم که این اتفاق برای حضرت صدیقه طاهره (س) نیفتاد و مورد ضرب و شتم واقع نشد و آسیبی ندید و بعداً در بستر بیماری به مرگ طبیعی از دنیا رفت؛ تاریخ زیر سوال رفته است، چرا؟ چون مهم‌ترین مصادر اسلامی اشاره می‌کنند که از روزی که حضرت صدیقه طاهره (س) مورد ضرب و شتم قرار گرفت و پهلوی مبارک ایشان شکست و نقص عضو پیدا کرد تا روزی که از دنیا رفت، در همین مدت کوتاه، یکی از ابتکارات و ابداعات بسیار خوب و محوری حضرت صدیقه (س) این بود که با استفاده از جانبازی و مظلومیتی که برای خودش به وجود آورده بود، جامعه وقت را با حقایق پیغمبر (ص) آشنا کرد.

خانه‌های مکه در داشت همانطور که کعبه در دارد

برخی بحث آتش زدن خانه و شکستن در و بین در و دیوار قرار گرفتن حضرت را هم زیر سوال می‌برند. در خصوص نحوه ورود این افراد به خانه چه مستنداتی وجود دارد؟

در همین کتاب‌هایی که اشاره شد، نیم‌سوز شدن در هم، قطعی است. اما بعضی‌ها می‌گویند صدیقه طاهره (س) پشت در بود و وقتی که با لگد زدند و در را شکستند، بانو بین در و دیوار قرار گرفت البته خیلی‌ها هم این حرف را رد می‌کنند. من هم معتقدم که نباید این‌جور بوده باشد

همه خانه‌های مکه از زمان عبدالمطلب در داشته‌اند. خانه کعبه مگر دَر نداشته است؟ در را چه کسی برایش ساخته است؟ در زمان عبدالمطلب و اصلاً قبل از ظهور اسلام، در زمانی که پیغمبر (ص) هنوز به دنیا نیامده بود، خانه ها در داشت. در همین کتاب‌هایی که اشاره شد، نیم‌سوز شدن در هم قطعی است. اما بعضی‌ها می‌گویند صدیقه طاهره (س) پشت در بود و وقتی که با لگد زدند و در را شکستند، بانو بین در و دیوار قرار گرفت. البته خیلی‌ها هم این حرف را رد می‌کنند. من هم معتقدم که نباید این‌جور بوده باشد. چرا؟ برای اینکه اگر شرایط آن روز را براساس اسناد تاریخی در نظر بگیریم، دعوایی جریان داشته است. یعنی چند بار رفت و برگشت و پیغام از مسجد آورده شده و برده بودند. یعنی در خانه توحیدی علی‌بن ابیطالب (ع) همه منتظر این هجوم بودند و می‌دانستند که اتفاقی در حال انجام است. حالا فرض کنید که حرف هم زده شده باشد، می‌تواند با فاصله از در صورت گرفته باشد. این مطلبی است که طرحش می‌تواند زمینه ایجاد شبهه فراهم شود و فرد مهاجم هم برای خود توجیه بتراشد. اما قول معتبر این است که در نیم‌سوخته را شکستند و وقتی وارد حیاط شدند، ناموس کبرای خدا در حیاط بود. بنابراین در مصادر اسلامی این‌طور آمده که وقتی حضرت زهرا (س) به او نگاه کرد، فرمود: «فلانی! قرآن نخوانده‌ای که «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلَّا أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ إِلَى طَعَامٍ غَیْرَ نَاظِرِینَ إِنَاهُ وَلَکِنْ إِذَا دُعِیتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذَا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا وَلَا مُسْتَأْنِسِینَ...» (احزاب/ 53) اینها را نشنیده‌ای؟ این قرآن خواندن حضرت باعث برافروختگی مهاجمان شد.

ابن ابی‌الحدید می‌گوید وقتی دختر پیغمبر (ص) این حرف را زد، بخش بسیاری از مردم که نمایندگان دولت انشعابی را همراهی کرده بودند، از التهاب فاطمه (س) فرار کردند که ما کارمان به کجا کشیده که به قول ما ایرانی‌ها هنوز آب کفن پیغمبر خشک نشده، خانه دخترش و تنها یادگارش را مورد هجوم و حمله قرار داده‌ایم و برگشتند. اما در حیاط فقط یک نفر ماند. مأموریت امیرالمؤمنین (ع) این بود که مدارا کند. چرا؟ چون سپهسالار این حماسه، فاطمه (س) بود.

آیا امیرالمومنین نشست تا همسرش را کتک بزنند؟

شبهه و سوالی که برخی مطرح می‌کنند، این است که چرا امیرالمومنین (ع) در این معرکه وارد نشدند و اقدامی نکردند؟

علی (ع) کسی نبود که بشود جلوی چشمش همسرش را مورد ضرب و شتم قرار داد. علی (ع) در یک ماجرای بزرگ گیر افتاده بود ولی هرگز این نبود که علی‌بن ابیطالب (ع) سکوت کند

حضرت علی (ع) وارد شدند، اما آن چیزی که در باور کسی نمی‌گنجید این بود که ناموس خدا مورد تعدی واقع شود. اما با اولین جسارتی که انجام شد، علی‌بن ابیطالب (ع) مداخله کرد. آمد و برخورد کرد و ضارب را زمین زد و با تهدید به او گفت که اگر دستور پیغمبر (ص) دست مرا نبسته بود، تو را می‌کشتم. علی (ع) کسی نبود که بشود جلوی چشمش همسرش را مورد ضرب و شتم قرار داد. علی (ع) در یک ماجرای بزرگ گیر افتاده بود، ولی هرگز این نبود که علی‌بن ابیطالب (ع) سکوت کند. بعد از اینکه اخبار برخورد امیرالمؤمنین (ع) با ابن‌ خطاب به مسجد رسید، خود ابوبکر دستور داد که بروید و اگر علی (ع) دست از عمر برنداشت، او و اهل خانه‌اش را به آتش بکشید. ضمن اینکه خود ابوبکر هم در سال‌های پایانی عمرش از هجوم به خانه حضرت زهرا (س)، آتش زدن خانه و ضرب و شتم حضرت زهرا (س) اظهار ندامت و پشیمانی کرد. بنابراین علی (ع) عکس‌العمل نشان داد، اما اینکه برود و طرف مقابل را به قتل برساند، محاسبات غلط ماست.

درست مطرح کردن مسأله این است که اصلاً دختر پیغمبر (ص) هم نبود. یک دختر معمولی شهر بود که پدرش را از دست داده بود. آیا باید بلافاصله به او جسارت شود؟ اگر در محله خودتان از کسی کینه عمیقی به دل داشته باشید و با او دشمن هم باشید، ببینید عزیز او مرده و جلوی در ایستاده و دارد اعلام عزا می‌کند و از کسانی که برای تسلیت می‌آیند، استقبال می‌کند. شما به او هجوم می‌آورید؟ قطعاً حرمت نگه می‌دارید. نباید حرمت حضرت زهرا (س) را حفظ می‌کردند؟ حالا رفته‌اید و او یک سئوال پرسیده و می‌گوید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ...» برایتان قرآن خوانده است. جواب دهید. مثلا بگوئید ما رئیس هستیم، قدرت داریم، از هیچ‌ کسی هم اجازه نمی‌گیریم، بالاخره درست یا غلط، این جواب است. ضرب و شتم برای چه؟

دلیل ضرب و شتم حضرت زهرا روشن است، برای اینکه آن کسی که این اتفاق را رقم زد، خودش را مخاطب فاطمه (س) ندید، بلکه خودش را مخاطب قرآن دید، چون فاطمه (س) قرآن خواند. او برایش سنگین آمد زیرا معلوم شد بی‌اجازه ورود پیدا کردن به خانه پیغمبر (ص) صلاحیت‌های ایمانی را ساقط می‌کند. درد قضیه این بود

البته دلیل ضرب و شتم هم روشن است. برای اینکه آن کسی که این اتفاق را رقم زد، خودش را مخاطب فاطمه (س) ندید، بلکه خودش را مخاطب قرآن دید؛ چون فاطمه (س) قرآن خواند. او برایش سنگین آمد زیرا معلوم شد بی‌اجازه ورود پیدا کردن به خانه پیغمبر (ص) صلاحیت‌های ایمانی را ساقط می‌کند. درد قضیه این بود. یعنی بقیه‌ای که وارد خانه نشدند، مومن بودند و ایمان داشتند. این هجوم به معنای پذیرش بی‌ایمانی بود. دردناک هم هست،‌ اما شد. اتفاقات بعدی هم ادامه پیدا کردند.

حضرت زهرا (س) براثر جراحات ناشی از این ضرب و شتم، چند روز بعد به شهادت رسید و این اتفاقی نیست که بتوان آن را کتمان کرد و یا نادیده گرفت و تحریف آن نیز توهینی به تمام جامعه اسلامی است؛ زیرا هیچ‌کس از این هجوم و جسارت خشنود نشد و راضی به آن نیست.

انتهای پیام




تاریخ : شنبه 99/9/22 | 6:16 صبح | نویسنده : مرتضی | نظر

روایتی از «سوگِ پیچیده» در دوران کرونا/ یادت می‌آید می‌گفتی «دیدار به قیامت»؟

«مامان رفت سبزی بخره. وقتی برگشت، حالش بد شد. بابا بردش بیمارستان. فقط یک هفته بیمارستان بود. دیگه برنگشت خونه...». این، جملات فرزندانی بود که کرونا بی‌مقدمه و بدون بیماری قبلی، مادرشان را گرفته ‌بود. هفته‌ها گذشته بود اما آنها هم‌چنان در حالت شوک و انجماد مانده ‌بودند. این شکل از مرگ عزیزان و لطمه‌های روحی آن برای بازماندگان، یک نوع سوگ خیلی خاص را ایجاد کرده که هنوز نمی‌توان اسمی روی آن گذاشت. فقط می‌توانیم بگوییم کرونا، سوگ‌ها را پیچیده کرده.

روایتی از «سوگِ پیچیده» در دوران کرونا/ یادت می‌آید می‌گفتی «دیدار به قیامت»؟

گروه جامعه خبرگزاری فارس- مریم شریفی؛ انسان معاصر شاید هیچ‌وقت به‌اندازه 9ماه گذشته، نزدیکی زندگی و مرگ را تجربه نکرده‌باشد. هر روز در گوشه‌وکنار دنیا ازجمله ایران، با خبر مرگ صدها و هزاران انسان در اثر ابتلا به کرونا مواجه می‌شویم. در این میان، یکی از آثار مهمی که این روزگار کرونایی بر جامعه انسانی داشته، تغییر دادن سبک زندگی آنها حتی در مواجهه با مرگ عزیزان‌شان بوده. آنچه انسان حتی در مصائبی مانند جنگ، سیل و زلزله هم تجربه نکرده‌بود، به دست یک ویروس نحس بر سرش آمد. کرونا، آغوش عزیزان و همدلی دوستانش را از او گرفت. و زمانه کرونا ثابت کرد انسان تنها، در مواجهه با مرگ عزیزانش، بسیار آسیب‌پذیرتر خواهد بود. از وقتی محدودیت‌های دوران کرونا و لزوم رعایت فاصله‌گذاری اجتماعی، امکان برگزاری مراسم سوگواری بعد از مرگ عزیزان را از بازماندگان گرفت، سوگ‌های معمول زندگی تبدیل به سوگ‌های پیچیده شد و داغدیدگان در دالان‌های این غم بی‌انتها گرفتار شدند.

گفت‌وگو با دکتر «محمود آزادی»، روانشناس و عضو فعال انجمن بین‌المللی سایکوآنکولوژی (IPOS) که 7سال سابقه فعالیت در زمینه «مراقبت معنوی» از بیماران مبتلا به سرطان و تخصص ویژه «کرامت درمانی»(dignity therapy) را نیز در کارنامه دارد و در چند ماه گذشته مراجعان متعددی از میان سوگواران کرونا داشته، فرصت مغتنمی بود برای بررسی پدیده «سوگ کرونا» و راه‌های پیشگیری و درمان آن. با این گفت‌وگوی ویژه همراه باشید.

*خوب است در ابتدای این گفت‌وگو که با محوریت موضوع سوگ در ایام کرونا و توجه به سوگواران ترتیب داده شده، برایمان درباره «سوگ» بگویید. از انواع سوگ، آثاری که در زندگی شخصی و اجتماعی افراد دارد و مشکلاتی که می‌تواند برای آنها ایجاد کند.

- سوگ، به یک غم و اندوه طولانی‌مدت بعد از فقدان عزیزان گفته می‌شود. در متون روانشناسی و درمانی هم یک مبحث وجود دارد با عنوان «درمان افراد داغدار»؛ که هم درمان انفرادی و هم گروه‌درمانی را شامل می‌شود. بعضی سوگ‌ها، خودبخود و بعد از گذشت مدتی، درمان و رفع می‌شود. اما در بعضی سوگ‌ها، فرد داغدیده نیاز به مراقبت بیشتری دارد. می‌بینید چندین سال از فوت عزیزش می‌گذرد اما به‌دلیل وابستگی‌های عاطفی عمیقی که با متوفی داشته، هنوز نتوانسته آن داغ را بپذیرد و با آن کنار بیاید. انگار از وقتی عزیزش را در درون خاک گذاشتند، بخشی از وجود او هم در خاک مانده. به این سوگ، «سوگ پیچیده» گفته می‌شود.

 

دکتر «محمود آزادی»، روانشناس

کرونا آمد، سوگ‌ها هزارتو شد

*این نوع سوگ، آثار جدی‌تری بر زندگی فرد خواهد داشت؟

- بله. سوگ پیچیده، می‌تواند آثار جدی و مخربی بر زندگی شخصی، اجتماعی و فعالیت‌های شغلی فرد بگذارد. انگار دیگر نمی‌تواند آن فرد سابق شود. خطاهایش در فعالیت‌های شغلی‌اش زیاد می‌شود، حواسش سر جایش نیست، حتی گاهی تمایل به خودکشی پیدا می‌کند. این سوگ پیچیده حتی می‌تواند بعد معنوی زندگی فرد را هم تحت‌الشعاع قرار دهد. ممکن است ارتباطش با خدا قطع شود. مدام می‌گوید: «چرا خدا به داد من نرسید؟ چرا عزیز من اینطور مرد؟ چرا این اتفاق باید برای بچه من/ مادر من می‌افتاد؟ خدایا چرا همسر مرا گرفتی؟ خدایا آن موقع که عزیز من در می‌کشید، تو کجا بودی؟ و...» و متاسفانه کرونا به این سوگ‌های عمیق، دامن زده‌است.

اخیراً در مشهد چند مراجعه‌کننده داشتم که هنوز از مرگ عزیزشان که بر اثر کرونا فوت کرده‌بود، در بهت بودند. می‌گفتند: «مادر من تازه می‌خواست مراسم عروسی بچه‌ش رو برگزار کنه، پدرم منتظر به دنیا اومدن نوه‌ش بود و... اما یک‌دفعه یک چیزی به اسم کرونا اومد و از ما گرفتش...» یعنی خانواده بعد از گذشت چند هفته از مرگ عزیزشان، هنوز در حالت فریز، انجماد و شوک هستند و هنوز هم نمی‌توانند این موضوع را بپذیرند. فرزندان یک خانواده که مادرشان را بر اثر کرونا از دست داده‌بودند، مدام می‌گفتند: «مامان رفت سبزی بخره. وقتی برگشت، حالش بد شد. بابا بردش بیمارستان. فقط یک هفته بیمارستان بود. دیگه برنگشت خونه...» این بچه‌ها بی‌مقدمه و بدون بیماری قبلی، مادرشان را از دست دادند و ازآنجاکه در مدت بستری بودنش در بیمارستان هم نتوانستند او را ببینند و یک‌دفعه با خبر فوتش مواجه شدند، دچار شوک شدیدی شده‌اند و هرچقدر هم می‌گذرد، نمی‌توانند این موضوع را هضم کنند.

 

*یعنی می‌توانیم بگوییم کرونا، سوگ‌ها را هم تغییر داده؟

- ببینید، موضوعی که باید به آن توجه کنیم، موضوع «چگونه مردن» است. این، چگونه مردن، بسیار مهم است. اگر خانواده ببینند پدر یا مادر چند سال است با بیماری دست‌وپنجه نرم می‌کند، وقتی با فوت او مواجه شوند، راحت‌تر می‌توانند این موضوع را بپذیرند. اما وقتی پدر و مادر در صحت و سلامت داشتند زندگی می‌کردند، یک‌دفعه دچار یک ویروس شدند و بعد از یک هفته فوت کردند، آسیب‌های روحی شدیدی به خانواده وارد می‌شود. این شکل از مرگ عزیزان و لطمه‌های روحی آن برای بازماندگان، یک نوع سوگ خیلی خاص را ایجاد کرده که هنوز نمی‌توان اسمی روی آن گذاشت. این سوگ که به قشر خاصی اختصاص ندارد و با دغدغه‌ها و رنج‌های متفاوتی برای افراد همراه است، تا مدت‌ها نیاز به مطالعه و بررسی دارد. برای مثال، ما از روحانی گرفته تا پزشک در میان مراجعه‌کنندگان‌مان داشته‌ایم.

رابطه مستقیم «سوگ» بازماندگان با «چگونه مردن» عزیزان

*از مبحث «چگونه مردن» سریع نگذریم. با توضیحات شما، می‌توان اینطور نتیجه گرفت که مبحث سوگ، با مبحث «کیفیت مرگ» ارتباط مستقیم دارد. و چگونه مردن متوفی می‌تواند بر کیفیت سوگ بازماندگان او تأثیر بگذارد و تعیین‌کننده شرایط روحی آنها باشد. درست است؟

- بله. توجه به مبحث «چگونه مردن»، در نظام سلامت غرب، از سال‌ها قبل شروع شده‌است. این موضوع تحت عنوان «مرگ عزتمندانه و با کرامت»، از 5دهه قبل در طب مدرن مورد توجه قرار گرفت. ماجرا از وقتی شروع شد که یک بیمار سرطانی بی‌خانمان در یکی از خیابان‌های لندن فوت کرد. این اتفاق باعث شد کلیسای مسیحیت و برخی از پرستاران به انتقاد از وزارت بهداشت انگلستان بپردازند و به اینگونه مردن بیماران اعتراض کنند. آن زمان و در دهه 1960 وزارت بهداشت انگلستان یک شعار داشت با این مضمون: «مراقبت از گهواره تا گور». بعد از ماجرای مرگ آن بیمار بی‌خانمان، یک خانم پرستار به نام «سیسلی سندرز»، در جریان اعتراضاتی که شکل گرفت، این شعار را زیر سئوال برد و خطاب به مسئولان بهداشت و درمان انگلستان گفت: «مراقبت شما از بیماران در بیمارستان‌ها، همه‌جانبه نیست. شما بیمار را در بیمارستان بستری می‌کنید اما برای چگونه مردن او برنامه ندارید.»

در نتیجه تلاش‌های خانم سندرز، مراکزی به‌نام «نقاهتخانه» در انگلیس شکل گرفت؛ مرکزی که بیمارانی که در مرحله پایان حیات خود و در آستانه مرگ بودند، به آنجا منتقل می‌شدند تا در شرایط مناسبی مرحله مرگ را پشت سر بگذارند. در آن نقاهتخانه‌ها، در کادر مراقبتی بیمار، الزاماً یک «مراقب معنوی» هم حضور داشت. آن تلاش‌ها باعث شد به بُعد معنوی و چگونه مردن بیماران در نقاهتخانه‌ها بسیار توجه شود، موضوعی که امروز هم به‌عنوان یک اصل رسمی در کشورهای پیشرفته مورد توجه قرار دارد. خوب است بدانید امروز 1433 نقاهتخانه در انگلیس وجود دارد و از بیمارانی که در مرحله پایان حیات هستند، در آن مراکز نگهداری می‌شود.

 

بیماران در آستانه مرگ در نقاهتخانه این فرصت را پیدا می کردند که به جای بخش آی.سی.یو، در فضایی خارج از بیمارستان و در محیطی آرام با امکان دیدار خانواده، مرحله پایان حیات خود را بگذرانند

«مرگ کریمانه» و «مرگ با عزت»، حق تمام انسان‌هاست

*حتماً خوانندگان این گفت‌وگو هم مثل من کنجکاو هستند بدانند راه‌اندازی نقاهتخانه‌ها با چه دستاوردی همراه بود؟

- دغدغه اصلی این بود که زمینه «مرگ کریمانه»، «مرگ با عزت» و «مرگ با کرامت» (Death With Dignity) برای بیماران فراهم شود و اتفاقی مثل مرگ آن بیمار سرطانی بی‌خانمان که لحظات دردناک آخر زندگی‌اش را در خیابان و در تنهایی گذراند، تکرار نشود. همین امروز هم پایان‌نامه‌ها و مقالات بسیار زیادی درباره «مرگ خوب» نوشته شده و می‌شود. ما در دین خودمان هم فراوان آیات و روایات مرتبط با مرگ خوب داریم.

در بحث ایجاد نقاهتخانه‌ها، موضوع حذف هزینه‌های مالی تحمیلی به خانواده بیماران در حال مرگ هم مطرح بود. روال معمول در بیمارستان‌ها به این ترتیب است که وقتی وخامت حال بیمار به اوج می‌رسد، او را به آی‌سی‌یو می‌برند که تحت مراقبت‌های ویژه قرار بگیرد. در بسیاری از موارد، مشخص است امیدی به بهبودی بیمار نیست اما به آی‌سی‌یو منتقل می‌شود و مدتی بعد هم فوت می‌کند. در این میان، فقط یک هزینه سنگین مالی به خانواده او تحمیل می‌شود. من موردی سراغ دارم که بیمار بعد از چندین روز نگهداری در آی‌سی‌یو از دنیا رفت و خانواده او هم داغدار شدند و هم به لحاظ مالی، ورشکست. اما بعد از ایجاد نقاهتخانه‌ها، وقتی مشخص می‌شد بیمار قابل درمان نیست، دیگر او را به بخش آی‌سی‌یو انتقال نمی‌دادند. مثلاً درمورد بیماران مبتلا به سرطان وقتی متخصصان یقین پیدا می‌کردند بیماری در تمام بدن پخش شده و درمان ندارد، بیمار را به‌جای آی‌سی‌یو به نقاهتخانه منتقل می‌کردند. در آنجا هم تا زمان مرگ در فضایی پر از آرامش و با هزینه‌ای بسیار پایین‌تر از آی‌سی‌یو از بیمار مراقبت می‌شد. البته ما هم چه به لحاظ اعتقادی و چه به لحاظ قوانین پزشکی با این مباحث بیگانه نیستیم.

*چطور؟

- ما بحث «چگونه مردن» را در کشور خودمان هم داریم و این موضوع، ذیل بحث حقوقِ «گیرندگان خدمت» از طرف وزارت بهداشت به بیمارستان‌های کشور ابلاغ شده‌است. یکی از این حقوق، مراقبت از افراد «محتضر»(در حال مرگ) است. وقتی نشانه‌ها و علائمی در بیمار پیدا شد که یقین پیدا کردیم به لحظه مرگ نزدیک است، باید کارهایی را برای او انجام دهیم. البته دین اسلام 14قرن قبل به موضوع مراقبت از محتضر توجه داشته و این موضوع آنقدر اهمیت دارد که یک فصل در رساله‌های مراجع تقلید به بحث «احتضار» اختصاص دارد. آنجا احکامی مطرح شده که باید برای فرد محتضر انجام شود؛ مثل رو به قبله کردن، قرار ندادن اشیای سنگین روی سینه بیمار (قرار دادن دستگاه شوک روی سینه بیمار هم مصداق همین مسئله است) و... موارد بسیاری در این زمینه از دیدگاه اسلام مطرح است که هنوز ساختارهای درمانی ما منطبق بر آن نیست و در بیمارستان‌های ما اجرا نمی‌شود.

 

وقتی کرونا، معلم ما می‌شود

*پس ما برای رسیدن به کیفیت مطلوب در بحث «چگونه مردن» بیماران در آستانه مرگ، راه طولانی در پیش داریم...

- بله. درواقع، می‌توانیم بگوییم کرونا در کنار رنج‌ها و تلخی‌هایش، حسن‌هایی هم داشته! کرونا نقاط ضعف ساختار سلامت ما را به ما نشان داد. ببینید ما از یک طرف باید وضعیت حوزه پزشکی خودمان را با پزشکی کشورهای پیشرفته مقایسه کنیم. نتیجه این مقایسه این است که هنوز آن پروتکل‌هایی که باید برای مرحله مرگ بیماران ایجاد شود – مثل ایجاد نقاهتخانه‌ها – هنوز تعریف و ایجاد نشده‌است و آن کیفیت مردن که باید کریمانه و باعزت باشد، هنوز در بیمارستان‌های ما وجود ندارد.

از طرف دیگر، باید بگوییم ما با آن مرگ خوب موردنظر دین‌مان هم فاصله داریم. دین اسلام می‌گوید فرد مسلمان باید قبل از مرگ، طوری آماده شود که آمادگی مواجهه با آن ترس‌های لحظه مرگ را داشته‌باشد. به‌طور مثال باید خانواده و عزیزانش در آن لحظات در کنارش باشند و او بتواند حرف‌های آخرش را به آنها بزند؛ چه به لحاظ اخلاقی و بیان نصیحت برای فرزندان و بازماندگان و چه به‌لحاظ حقوقی و بیان وصیت. درست است که کووید 19 یک بیماری واگیردار خطرناک است و امکان حضور خانواده بیمار در کنارش وجود ندارد اما می‌توانستیم با استفاده از تکنولوژی و از طریق تماس تلفنی یا تماس تصویری، کاری کنیم بیمار قبل از مرگ بتواند گفت‌وگو و دیداری با خانواده‌اش داشته‌باشد. مطالعات نشان می‌دهد اگر چنین اتفاقی بیفتد، قدرت پذیرش خانواده‌ها بیشتر می‌شود و سوگ آنها هم کمتر و طبیعی‌تر خواهد شد.

بنابراین ما از همین حالا باید آستین‌هایمان را بالا بزنیم برای برطرف کردن این کاستی‌ها و نقاط ضعف. چون احتمال دارد در سال‌های آینده باز هم ما و مردم دنیا با چنین ویروس‌هایی مواجه شویم. بنابراین باید طوری عمل کنیم که بار دیگر غافلگیر نشویم. درواقع اگر قرار باشد کرونا، معلم ما باشد، یکی از مباحثی که باید از او درس بگیریم، این است که باید مراقبت‌های معنوی را در بخش‌های مختلف بیمارستان‌ها داشته‌باشیم، به‌ویژه بخش حساس بیمارانی که در مرحله پایان حیات قرار دارند.

 

نگذاریم «انگ اجتماعی»، درد مضاعفی برای سوگواران شود

*شاید این موضوع مطرح شود که شرایط دوران کرونا، واقعاً یک شرایط خاص بود که سیستم سلامت تمام کشورهای دنیا را غافلگیر کرد و هیچ‌کدام نتوانستند عملکرد مطلوبی داشته‌باشند...

- موافقم. ما حتی در آمریکا هم دیدیم بیماران مبتلا به کرونا در بیمارستان‌ها در وضعیت بدی از دنیا رفتند. اصلاً نوع بیماری، در این زمینه بسیار مهم است. آن غافلگیری که برای تمام ساختارهای سلامت در دنیا پیش آمد، به نوعی مشترک بود. اما خب، حتماً تفاوت‌هایی هم وجود دارد. به طور طبیعی، کشورهایی که زیرساخت‌های پزشکی‌شان را برای شرایط بحرانی آماده‌تر کرده‌بودند، در مقابل کرونا عملکرد بهتری داشتند.

ما هرگز منکر تلاش‌ها، زحمات و فداکاری‌های کادر درمانی و کارکنان بیمارستان‌های کشورمان در دوران کرونا نیستیم. ما هم همصدا با تمام مردم ایران، از این عزیزان سپاسگزار و قدردان زحماتشان هستیم. اما در کنار تمام خدمات‌رسانی‌ها، آنچه ما از نحوه مرگ بیماران مبتلا به کرونا در بیمارستان‌ها دیده‌ایم و درباره‌اش شنیده‌ایم، شرایط مناسبی نبوده و چنانچه ما زیرساخت‌های بهتری می‌داشتیم، این شرایط حتماً می‌توانست بهتر باشد. البته این نکته را تذکر می‌دهم که این نقاط ضعف و کاستی‌ها، فقط مختص نظام سلامت نیست. گزارش‌هایی که از قبرستان‌ها دریافت می‌کنیم هم گویای این است که شرایط غسل و تدفین فوت‌شدگان کرونا، آنگونه که باید، نبوده. ضمن تقدیر از زحمات طلبه‌ها و نیروهای جهادی که وارد عرصه تغسیل و تدفین اموات کرونایی شدند، باید بگوییم موارد فراوانی بوده که این فوت‌شدگان به شکل عزتمندانه و کریمانه غسل و تدفین نشده‌اند. بعضی رفتارها در این زمینه هم، بسیار مشکل‌ساز بوده.

مثلاً در برخی شهرها، فوت‌شدگان کرونا را به‌طور جداگانه در یک بخش خاص از قبرستان دفن می‌کردند. خب، این کار باعث ایجاد یک‌جور «انگ اجتماعی» برای خانواده‌های این افراد خواهد شد. و این ضربه روحی به آنها وارد می‌شود که در قبرستانی که همه اموات از همه اقشار در کنار هم دفن می‌شوند، عزیز ما را بردند در یک بخش مجزا دفن کردند. این در حالی است که طبق صحبت‌های کارشناسان، اگر دستورالعمل‌ها به‌درستی رعایت می‌شد، هیچ نگرانی بابت انتقال ویروس از پیکر متوفی به دیگران وجود نداشت.

 

مدیریت بحران از خود بحران، مهم‌تر است

*در یک بیان کلی، معتقدید در مدیریت این شرایط بحرانی نمره قبولی نگرفتیم؟

- این موارد نشان می‌دهد ما برای مواجهه با چنین بحرانی، آمادگی نداشتیم؛ نه ساختارهایمان درست بوده و نه آموزش‌هایی برای روبه‌رو شدن با این شرایط داشته‌ایم. یک لحظه فکر کنیم اگر طلبه‌ها و نیروهای جهادی به‌صورت داوطلبانه پای کار غسل و تدفین فوت‌شدگان کرونا نمی‌آمدند، چه اتفاقی می‌افتاد؟ همین حالا و بعد از 9 ماه، گزارش‌هایی داریم که نشان می‌دهد در شهرهایی که طلبه‌های داوطلب حضور ندارند، غسل و تدفین اموات کرونایی، همچنان یک موضوع بغرنج است. گفته‌می‌شود در بعضی شهرها پیکر فوت‌شده کرونا را تحویل خانواده‌اش می‌دهند تا خودشان دفنش کنند! می‌گویند در بعضی شهرها اجازه خواندن نماز میت داده نشده. از این بدتر، شنیده‌ایم در بعضی موارد اتفاق افتاده که بعد از تدفین فوت‌شده کرونا، تابوت او را جلوی چشم خانواده‌اش آتش زده‌اند! هرکدام از این اتفاقات، می‌تواند آسیب‌های روحی جدی برای بازماندگان به همراه داشته‌باشد.

ببینید، وقوع مشکل یا بحران در هر جامعه‌ای، طبیعی است. اما مدیریت بحران، مهم‌تر از خود بحران است. در روانشناسی می‌گوییم: اضطراب، مسری است. درواقع یکی از مسری‌ترین بیماری‌های روانی است. اما اگر یک مدیریت بحران درست وجود داشته‌باشد، اضطراب کم و کمتر می‌شود. اگر ما از قبل آماده می‌بودیم و در زمان شیوع ویروس کرونا، مدیریت بحران درستی داشتیم، آرامش عمومی را حفظ می‌کردیم و آن همدلی‌هایی که دیدیم را بیشتر می‌کردیم، آن مشکلاتی که در غسل و کفن و دفن فوت‌شدگان کرونا در بعضی نقاط کشور دیدیم، ایجاد نمی‌شد.

 

بیمارستان‌ها و حقوقِ «گیرندگان خدمت»

*خوب است بازگشتی داشته‌باشیم به بحث «نقاهتخانه» و کمی بیشتر در این زمینه به ما اطلاعات بدهید. گفتید ما باید از کرونا درس بگیریم و از همین حالا زیرساخت‌هایمان را برای بحران‌های بعدی آماده کنیم. در بحث ایجاد نقاهتخانه‌ها، چه کارهایی باید انجام شود؟

- قدم اول این است که خود وزارت بهداشت باید بحث ایجاد نقاهتخانه‌ها را به‌عنوان یک قانون در بحث حقوقِ «گیرندگان خدمت» مطرح کند. البته وزارت بهداشت یک دفترچه راهنما دارد به نام «راهنمای جامع اعتباربخشی ملی بیمارستان‌های ایران» که یک قسمت از آن به رعایت حقوق گیرندگان خدمت مرتبط است. بیمارانی که در بیمارستان بستری می‌شوند، گیرندگان خدمت محسوب می‌شوند. این بیماران مجموعه حقوقی دارند که در این دفترچه آمده و رعایت آن در بیمارستان‌ها الزامی است. یکی از بندهای حقوق مطرح‌شده برای گیرندگان خدمت، به «اقدامات، تسهیلات و امکانات لازم برای بیمارانی که مرحله پایان زندگی را می‌گذرانند» اختصاص دارد. مواردی از حقوق بیماران در آستانه مرگ در این دفترچه به این شرح است: «حمایت از بیماران در حال احتضار و ترویج ارزش‌های انسانی، تداوم تکریم و ارج نهادن به مفهوم انسانی بیماران، ایجاد فرصت مصاحبت و حضور خانواده بیماران در حال احتضار، ایجاد فرصت مصاحبت با افرادی که بیمار مایل به دیدارشان است، ایجاد شرایط ویژه ازجمله رعایت آداب و رسوم و شعائر دینی، ایجاد فرصت ملاقات برای خانوده بیمار حتی در ساعات غیرملاقات و...»

ببینید، به همین دلیل است که می‌گوییم در ماجرای کرونا، حداقل توقع این بود که امکان دیدار مجازی بیماران در حال مرگ با خانواده‌شان فراهم می‌شد. یا در بحث مرگ بیماران مبتلا به کرونا، تا حد امکان از شرایط ناگوار جلوگیری می‌شد. اما متاسفانه ما در بیمارستان‌هایمان برای بحث مرگ، هیچ پروتکل اصولی و مشخصی نداریم. یک مثال برایتان بگویم. یکی از بهبودیافتگان کرونا تعریف می‌کرد: «یک شب، کادر درمانی بالای سر یکی از هم‌اتاقی‌هایمان آمدند و بعد از چند دقیقه، ملحفه یا کاور را رویش کشیدند و رفتند. از یکی‌شان پرسیدم: چه اتفاقی افتاد؟ گفت: از دنیا رفت! پرستاران رفتند و ما تا صبح در آن اتاق کنار آن فرد فوت‌شده ماندیم!» خب، ببینید چقدر ترسناک است. با آن ترسی که ما عموماً از مرگ و مرده داریم، می‌شود حدس زد بیماران حاضر در آن اتاق در آن شب چه ساعات سختی را گذرانده و این اتفاق چه تأثیر منفی بر روحیه آنها داشته‌است.

 

از الان برای کووید23 آماده شویم!

این‌ها همان بحث مدیریت بحران است که اشاره شد. ما دستورالعمل نوشته‌شده داریم اما در اجرای آن موفق نبوده‌ایم. باز هم تاکید می‌کنم، قصد ما زیر سئوال بردن زحمات کادر عزیز درمانی کرونا نیست. باز هم به این عزیزان خداقوت می‌گوییم. این صحبت‌ها، فقط پیشنهاداتی برای آینده است. اینکه بیاییم زیرساخت‌هایمان را برای اجرای همان حقوقی که در دفترچه راهنمای موردتایید وزارت بهداشت ذکر شده، آماده کنیم. تصور کنید 20سال، 50سال بعد ویروس مثلاً کووید23 شیوع پیدا کند. آیا آن زمان زیرساخت‌های درمانی ما برای مقابله با آن آماده است؟ اگر زیرساخت‌هایمان آماده بود و این مدیریت بحران که می‌گوییم، انجام می‌شد، در بحث بازماندگان و مسائل مربوط به سوگ، شاهد این پیچیدگی که ما در بعضی از مراجعان می‌بینیم، نبودیم. ما هرچقدر کیفیت مرگ بیماران را بالا ببریم، به همان اندازه می‌توانیم در موضوع سوگ به بازماندگان کمک کنیم.

چقدر خوب است که هنوز فرصت داریم. معلوم نیست واکسن کرونا کی تولید شود و در دسترس همه قرار بگیرد که بخواهیم روی آن حساب کنیم. بنابراین بهتر است مجموعه‌ای از فعالیت‌ها را شروع کنیم تا بتوانیم در شرایط بحرانی عملکرد بهتری داشته‌باشیم.

 

نمایی از یک «هاسپیس»(نقاهتخانه)

ملاقات با مرگ در دل باغ‌های سرسبز

*پس در موضوعی مانند راه‌اندازی نقاهتخانه، قدم اول را متولی نظام سلامت کشور باید بردارد.

- بله. آنچه در غرب اتفاق افتاده، ایجاد نقاهتخانه‌ها در ساختار علوم پزشکی آنها به طور رسمی است؛ با تیم پزشکان و پرستاران و بر اساس پروتکل‌های خاص. این مراکز که به «هاسپیس»(hospice) معروف است، در فضایی خارج از بیمارستان و اغلب در فضایی باغ‌مانند و پر درخت و زیبا ایجاد می‌شود که هرچه بیشتر به بیمارانی که در مرحله پایان حیات هستند، آرامش بدهد. جالب است بدانید در این هاسپیس‌ها برای بیماران مسلمان، تدارک ویژه می‌بینند. یک کمد دعا در اتاق تعبیه کرده‌اند که مهر، جانماز، قرآن و کتاب دعا در آن است. شرایط وضو گرفتن را هم در اتاق فراهم کرده‌اند که بیمار بتواند آداب مذهبی‌اش را انجام دهد. اگر 50، 60 سال قبل آن فعالیت‌ها از طرف پرستاران و کشیش‌های کلیسا در غرب انجام گرفت و به ایجاد این نقاهتخانه‌ها منجر شد، الان هم جا دارد حوزه علمیه ما بیاید مطالبه کند که ما باید چنین فضاهایی برای بیماران در آستانه مرگ داشته‌باشیم.

دو نما از اتاق بیماران مسلمان در یک «هاسپیس»

اگر ما فضاهای مشخص و رسمی مثل هاسپیس‌ها در غرب داشته‌باشیم، مراقبتمان از بیمارانی که در مرحله پایان حیات هستند، متفاوت خواهد شد. ببینید ممکن است در مقاطعی مثل موج اول کرونا، طلبه‌های داوطلب و نیروهای جهادی بیایند وسط میدان و کار را به سرانجام برسانند اما این مدیریت بحران اصولی نیست. این مدیریت تصادفی است. در این شرایط، بعضی مناطق، نیروهای داوطلب دارند و کار غسل اموات کرونایی را انجام می‌دهند و بعضی نقاط، از این موضوع محروم می‌مانند. از آن طرف، این طلبه‌ها و جهادی‌ها یک ماه می‌توانند داوطلبانه پای این کار بایستند. اما حضورشان نمی‌تواند دائمی باشد و بالاخره باید به سراغ زندگی و کار خود بروند. بنابراین ما هم به ایجاد چنین فضاهای تخصصی با کادر رسمی نیاز داریم تا بتوانیم در شرایط بحرانی مدیریت بهتری داشته‌باشیم.

 

از «اتاق سوگواری» در «هاسپیس» چه می‌دانید؟

*برای خاتمه این بحث، از اتفاقاتی که در هاسپیس‌ها برای بیماران در آستانه مرگ می‌افتد، برایمان بگویید.

- وقتی پزشک بیمار و کمیسیون پزشکی تأیید می‌کنند دیگر درمان‌ها بر او اثر ندارد و کاری از دست آنها برنمی‌آید، بیمار به‌جای انتقال به آی‌سی‌یو، با اطلاع و رضایت خود و خانواده‌اش وارد هاسپیس می‌شود. در این مراکز، کادر مراقبتی از هنگام حضور بیمار تا هنگام فوت او و مرحله تدفینش در کنار او و خانواده‌اش هستند. خوب است بدانید در هاسپیس هیچ درمانی مبتنی بر تزریق و جراحی و... روی بیماران انجام نمی‌شود و فقط در محیطی آرام مراقبت‌های دارویی روی او انجام می‌شود. CPR و احیای قلبی هم درمورد بیماران بستری در هاسپیس انجام نمی‌شود و در حالت احتضار، چیز سنگین روی سینه‌اش گذاشته نمی‌شود. همان توصیه‌ای که دین اسلام درباره محتضر دارد. وقتی هم بیمار فوت می‌کند، نماینده‌ای از کلیسا به هاسپیس می‌آید برای انجام امور مربوط به آماده‌سازی دفن او.

جالب است بدانید در ایتالیا در برخی از بیمارستان‌ها چنین اتفاقی می‌افتد. در آن بیمارستان‌ها در فضای بیرون از بخش‌ها، یک اتاق وجود دارد به نام «اتاق سوگواری» که بیمار بعد از فوت به آنجا منتقل می‌شود. خانواده بیمار در آن اتاق حاضر می‌شوند و یک کشیش می‌آید و خبر فوت او را به خانواده‌اش می‌دهد. درواقع اولین مواجهه خانواده با موضوع مرگ عزیزشان در چنین فضای آرامی صورت می‌گیرد و درحالی‌که کشیش دعا می‌خواند، می‌توانند عزیزشان را ببینند، در کنارش اشک بریزند و در نهایت با او وداع کنند و بعدها هیچ حسرتی نداشته‌باشند. بعد از این مرحله، بیمار به سردخانه بیمارستان منتقل می‌شود تا آماده دفن شود.

حالا ببینید ما با آن سابقه فرهنگی و مذهبی‌مان و داشتن آن‌همه شعائر و مناسک برای بحث مرگ در دین اسلام، چقدر به وجود چنین فضاهایی نیاز داریم. بنابراین این یک مطالبه جدی است و لازم است نهادهای مرتبط مثل وزارت بهداشت، حوزه علمیه و سازمان‌های فرهنگی در این زمینه با هم هم‌اندیشی داشته‌باشند و در مبحث حقوق بیماران در آستانه مرگ و خانواده‌هایشان بازنگری کنند و با رفع خلأهای قانونی و حقوقی، شرایط را برای ایجاد مراکزی با ویژگی‌های نقاهتخانه فراهم کنند.

 




تاریخ : چهارشنبه 99/9/19 | 7:34 صبح | نویسنده : مرتضی | نظر

ردپای کرونا در کابوس‌های بزرگ سوگواران

*در بخش قبلی صحبت‌هایتان اشاره کردید در بحث مشاوره و درمان سوگواران دوران کرونا، با افراد از اقشار مختلف مواجه هستید و هرکدام از آنها با رنج‌ها و اندوه‌های خاصی دست‌به‌گریبانند. لطفاً به صورت مصداقی، چند مورد از رنج‌ها و دغدغه‌هایی که این افراد با شما در میان گذاشتند را برای ما و مخاطبان این گفت‌وگو بیان کنید.

- یک مراجعه‌کننده روحانی داشتم که یکی از عزیزانش را در اثر ابتلا به کرونا از دست داده‌بود و به دلیل درگیری با مشکلات روحی برای مشاوره آمده بود. ایشان می‌گفت: «ما هنوز فکر می‌کنیم عزیز ما را غسل ندادند و بدون غسل، دفن شد.» این موضوع خیلی برای این خانواده، سنگین بود و نگران وضعیت عزیز فوت‌شده‌شان در برزخ و قیامت بودند. با اینکه چندین روز از مرگ او می‌گذشت، هنوز این موضوع به شکل یک کابوس همراه آنها بود. خب، برای خانواده‌های مذهبی که با احکام دین مأنوس هستند، تصوراتی مثل اینکه: «عزیز ما بدون غسل و بدون طهارت دفن شد»، خیلی آزاردهنده است. دقت کنید، شاید هم آن فرد فوت‌شده غسل داده شده اما مسئله این است که ما نتوانستیم این اطمینان را به خانواده او بدهیم. چقدر خوب است این موارد گفته‌شود. کاش برخی اطلاعات موردنیاز به‌لحاظ روانشناختی را وزارت بهداشت، غسالخانه و نهادهای دیگر به خانواده متوفی بدهند. مثلاً اینکه متوفی با احکام شرعی، غسل و تدفین شد. آنچه درباره مرگ با کرامت و با عزت می‌گوییم، دقیقاً همین است.

دین مبین اسلام می‌فرماید انسان‌ها محترم‌اند؛ حتی بعد از مرگشان. حتی در شرح بعضی آداب پس از مرگ در دین اسلام داریم که روح آن متوفی تا مدت‌ها در کنار جسمش حضور دارد و همه‌چیز را می‌بیند. بنابراین اگر کسی به جسم او اهانت کند، روحش اذیت می‌شود. بنابراین باید به این مسائل فرامادی هم توجه داشته‌باشیم و بدانیم متوفی دوست دارد با او محترمانه رفتار شود. یکی از شئون این رفتار محترمانه، همین غسل دادن متوفی است.

 

صداوسیما از بحث «سوگ کرونا» غفلت نکند

*از وظیفه وزارت بهداشت و نهادهای دیگر در این زمینه گفتید. دقیقاً چه انتظاری از نهادهای مرتبط وجود دارد؟

- به‌طور مثال، صداوسیما می‌تواند برنامه‌هایی در غسالخانه‌ها تولید کند و با کیفیتی که قابل پخش باشد، به مردم نشان دهد که فوت‌شدگان کرونا بر اساس احکام شرعی غسل داده می‌شوند و در این زمینه کوتاهی نمی‌شود. برنامه‌هایی با این محتوا پخش شده‌است اما کافی نبوده. شاید فکر کردیم بدیهی است. اما نه. مراجعاتی که ما از جانب خانواده‌های داغدیده داشته‌ایم، نشان می‌دهد این موضوع، بدیهی نیست. ما باید خیال خانواده‌های جامعه را که عمری با احکام و مناسک اسلام انس گرفته‌اند، در این زمینه راحت و آنها را مطمئن کنیم. ببینید، ایجاد این اطمینان و اعتماد، موضوعی بسیار اساسی است. درواقع یک مسئله روانشناختی است. یک وقتی می‌بینید واقعاً شرایط آنقدر بحرانی و حاد بوده که اصلاً امکان غسل دادن فوت‌شده کرونایی من وجود نداشته اما آنقدر به وزارت بهداشت و غسالخانه و... اعتماد دارم که وقتی گفته می‌شود همّ‌وغمّ تمام فعالان این حوزه‌ها این است که اموات کرونایی غسل داده‌شوند، من مطمئن می‌شوم که عزیز فوت‌شده من هم حتماً غسل داده شده.

بنابراین هماهنگی بین نهادها، خیلی مهم است و در ماجرای کرونا اگر این هماهنگی بیشتر بود، شرایط بهتری می‌داشتیم. دوباره برگردیم به موضوع صداوسیما. شما بگویید در برنامه‌های رسانه ملی درباره این مسائل روانشناختی مرتبط با بحث کرونا چقدر اطلاع‌رسانی می‌شود؟ باید بگویم برنامه‌های مرتبط با کرونا و به‌ویژه اخبار که مردم بسیار دنبال می‌کنند، ایرادات زیادی دارد. بخش مهمی از این اخبار به بیان آمار مرگ و میر ناشی از کرونا اختصاص دارد؛ مثلاً هر سه دقیقه یک ایرانی بر اثر کرونا می‌میرد. این خبرها، بیشتر افراد جامعه را می‌ترساند و گرفتار اضطراب می‌کند. درحالی‌که این رسانه می‌تواند برای مدیریت روانشناختی بازماندگان و سوگواران کرونا، برنامه‌هایی بسازد برای تشریح کیفیت خوب مرگ فوت‌شدگان کرونا. اوایل شیوع ویروس کرونا، متخصصان بر صفحه تلویزیون حاضر می‌شدند و در میان‌برنامه‌های یک دقیقه‌ای، درباره مسائل روانشناختی مرتبط با دوران کرونا صحبت می‌کردند. خیلی خوب می‌شد اگر این کار درباره بحث سوگ هم انجام می‌شد. این مسئله، خیلی مهم است. چون مشکلی که در سال‌های بعد می‌توانیم داشته‌باشیم، شرایط روحی و سلامت روان این داغداران و بازماندگان است. تازه در ابتدای راه هستیم و مشخص نیست چه مشکلات روانشناختی ممکن است برای آنها به وجود بیاید.

 

آه از احساس دوگانه «ترس» و «اندوه»

*گفتید با خانواده‌هایی هم مواجه شدید که در شرایط بغرنج دفن عزیزشان به دست خودشان قرار گرفتند...

- بله. یکی از مراجعان می‌گفت: «پدرم بر اثر کرونا فوت کرد. موقع دفن، گفتند: خودتان دفنش کنید! شرایط عجیبی بود. از یک طرف می‌ترسیدیم که در اثر ارتباط با کاوری که پیکر پدر در آن بود، خودمان هم آلوده شویم. از طرف دیگر، پدرمان بود، عزیزمان بود و دلمان می‌خواست محترمانه دفن شود.» این احساس دوگانه ترس و اندوه، یکی از همان چیزهایی است که سوگ دوران کرونا را پیچیده کرده‌است. یا یکی دیگر از مراجعان می‌گفت: «وقتی می‌خواستیم پدرم را دفن کنیم، هیچ‌کس نبود برایش تلقین بخواند. به خودمان هم اجازه ندادند این کار را بکنیم. پدر ما بدون تلقیم دفن شد.» ببینید، شاید خواندن تلقین برای میت مستحب باشد اما این موضوع یعنی نخواندن تلقین برای پدر، برای همیشه در ذهن این خانواده خواهد ماند. شاید این تلقین نزد خداوند، مسئله مهمی نباشد اما برای این خانواده که با این مناسک بزرگ شده‌اند و از ابتدا مراسم دفن هر فرد مسلمانی را که دیده‌اند، با خواندن تلقین همراه بوده، هضم این مسئله سخت است.

به همین دلیل، یکی از مباحثی که در دوران کرونا شیوع بیشتری پیدا کرده، موضوع افسردگی است. افرادی که عزیزی را در این دوران از دست داده‌اند، به دلیل ارتباط عمیق عاطفی که با او داشتند و به دلیل کیفیت مرگ او و نداشتن امکان وداع و سوگواری معمول برای او، یک دوره افسردگی را سپری می‌کنند. اگر آمار فوتی‌های کرونایی‌مان 50 هزار نفر شده، این عدد را حداقل در 4(حداقل تعداد افراد خانواده هر متوفی) ضرب کنید، ببینید چه حجم خدمات مشاوره سوگ باید بدهیم؟ حالا با احتساب این عدد، ببینید چقدر بیمارستان‌های ما، صداوسیمای ما و حوزه‌های علمیه ما در این زمینه فعال‌اند؟ چقدر سخنرانی مذهبی در این زمینه داشته‌ایم؟ چقدر در رسانه ملی برنامه‌های مرتبط با این موضوع پخش شده؟ به اعتقاد من، صداوسیما می‌تواند مستندهایی درباره ماجرای بعد از فوت بیماران کرونایی بسازد و از غسل تا تدفین آنها را با کمک طلبه‌ها و جهادی‌ها نشان دهد. و این مستندها را هرازگاهی پخش کند تا دل مردم آرام بگیرد.

 

از خدا گله دارم! پاداش پدر من این نبود

*خب حالا این سئوال مطرح می‌شود که وقتی این بازماندگان سوگوار به شما مراجعه می‌کنند و برای رفع مشکلات و رنج‌های روحی ناشی از مرگ کرونایی عزیزانشان از شما کمک می‌خواهند، چطور آنها را آرام می‌کنید؟ به چه شیوه‌ای به آنها تسلی می‌دهید؟

- مراجعه‌کننده‌ای که با موضوع سوگ پیش ما می‌آید، قطعاً شاکی است و گلایه دارد. در قدم اول مهم است که بفهمیم هر مراجعه‌کننده‌ای با چه چالشی درگیر است چون افراد، چالش‌های متفاوت و خاص خود را دارند. چالش یک نفر این است که: «عزیز من، خیلی جوان بود، هزار تا آرزو داشت، مرگ برایش زود بود.» چالش یک نفر دیگر این است که: «پدر من، بزرگ فامیل بود. همیشه در مراسم تشییع و تدفین اقوام، نفر اول بود. همیشه پیشقدم می‌شد برای غسل و تدفین اموات و تمام آداب تدفین اسلامی را برای متوفی انجام می‌داد. اما وقتی در هفته‌های اول شیوع کرونا فوت کرد، در آن فضای ترسناک ناشناخته، بدون غسل و کفن، و فقط با یک کاور دفن شد. با آن‌همه کار خیر، چرا چنین سرنوشتی پیدا کرد؟ چرا خدا جواب آن‌همه خدماتش برای اموات مسلمان را اینطور داد؟...» چالش مراجعه‌کننده دیگر این است که: «مادر من همیشه در مراسم ختم همه اقوام و دوستان، نفر اول بود. می‌گفت: در ختم دیگران شرکت می‌کنم تا در مراسم ختمم شرکت کنند. اما کرونا اجازه نداد حتی یک مراسم ساده برایش بگیریم. غریبانه دفنش کردیم و تمام. جواب احترامش به اموات دیگران این بود؟» بنابراین در درمان سوگ، خیلی مهم است که ببینیم روح و ذهن آن فرد با چه چیزی درگیر است.

درباره فرد دوم و سوم که گلایه داشتند چرا خدا پاسخ خدمات پدر و مادرشان به اموات مسلمان را اینطور داده که تدفین خودشان بدون غسل و کفن یا بدون برگزاری مراسم انجام شده، از همین داشته‌های معنوی خود فرد کمک می‌گیریم. با توجه به اعتقاد او خدا، برزخ و قیامت و... با او صحبت می‌کنیم و کمک می‌کنیم خودش به این نتیجه برسد که این اتفاق، ارتباطی با معامله خدا با پدرش و پاسخ زحمات او ندارد. چون مسلمانان اعتقاد دارند پاداش خداوند به اعمال بندگان در برزخ و قیامت ظهور می‌کند. درواقع اعتقاداتش را به یادش می‌آوریم که این جسم که در خاک قرار گرفته، وضعیت واقعی متوفی نیست. آنچه مهم و اصل است، روح اوست که پیش خداوند رفته. در عالم برزخ، جسم متناسب با جسم دنیایی به او داده می‌شود و خداوند تمام آنچه در دنیا انجام داده و زحمت کشیده را برایش جبران می‌کند. بنابراین زحمات و خدمات پدر او ضایع نخواهد شد و او پاسخ تمام آنها را در برزخ و قیامت خواهد دید.

 

چه کسی می‌داند تاریخ پرواز ما کی می‌رسد؟

*چالشی که بسیاری از بازماندگان و سوگواران کرونا با آن دست‌به‌گریبانند، این است که نتوانستند عزیزشان را که در بخش کرونا بستری بود، قبل از تدفین برای آخرین بار ببینند. این حسرت، مثل یک بار سنگین، دل و روح آنها را تحت فشار قرار می‌دهد. به این افراد چطور کمک می‌کنید به آرامش برسند؟

- همه ما مرگ را به‌عنوان یک حقیقت قبول داریم. زندگی ما در این دنیا مثل این است که همگی در یک فرودگاه حضور داریم و قرار است پرواز کنیم. پرواز همه‌مان از این فرودگاه قطعی است، فقط تاریخ پروازمان فرق می‌کند. در سالن انتظار این فرودگاه که نشسته‌ایم، در زمان‌های مقرر، یکی‌یکی شماره پروازمان را می‌خوانند و نوبت پروازمان می‌شود. حالا پرواز هرکس از این دنیا به دنیای جاودان و همیشگی، به شکل متفاوتی است که خداوند برایش مقرر کرده‌است. عزیز ما در اثر ابتلا به کرونا از این دنیا پرواز کرد، بالاخره ما هم با بیماری یا بلای دیگری از این دنیا خواهیم رفت. و فراموش نکنیم که خداوند، بلاها و دردهایی که در دنیا برای بندگانش مقرر کرده را در آن دنیای جاودان جبران خواهد کرد.

این‌ها حرف‌هایی است که در فضایی آرام با مراجعه‌کنندگان مطرح می‌کنیم. در مقابل، به حرف‌های او هم خوب گوش می‌دهیم و کمک می‌کنیم تمام آن گریه‌هایی که در درونش قفل شده و به‌اصطلاح قورت داده شده، آزاد شود و بیرون بریزد. کمک می‌کنیم حرف بزند و آن چیزهایی که در ذهنش مخفی کرده را بیان کند. همین اشک ریختن و حرف زدن، به او آرامش می‌دهد.

 

یادت می‌آید می‌گفتی: «دیدار به قیامت»؟

*تکلیف آن حسرت دیدار آخر چه می‌شود؟

- اگر مراجعه‌کننده به برزخ و قیامت اعتقاد دارد، از همان داشته‌های معنوی خودش استفاده می‌کنیم و می‌گوییم: خداوند به مومنان وعده داده همه آنها را در برزخ و قیامت دوباره دور هم جمع می‌کند. آنچه از متون دینی ما برداشت می‌شود، این است که خداوند وعده داده خانواده‌ها و عزیزان را در آن دنیای جاودان دوباره به هم می‌رساند. پس، این جدایی و دوری، موقتی است. خب، همه ما مسلمان و دیندار هستیم و کم‌وبیش بندگی می‌کنیم. از این مهم‌تر، خداوند هم ارحم‌الراحمین است. بنابراین اینطور نیست که ما و عزیزان‌مان فقط در این دنیا کنار هم بوده‌باشیم. خداوند دوباره ما را به هم خواهد رساند. درواقع از باورهای مذهبی و معنوی خود فرد کمک می‌گیریم و می‌گوییم: اینطور نیست که داستان زندگی ما با بیماری و مرگ، تمام شود. زندگی ما با مرگ در این دنیا، ختم نمی‌شود بلکه زندگی جاودانی ما تازه بعد از مرگ شروع می‌شود.

من همین‌جا از روحانیون و چهره‌های مذهبی درخواست می‌کنم در این روزهای کرونایی، سخنرانی‌هایی با موضوع رحمت خداوند بعد از مرگ داشته‌باشند و با بیان آیات و روایات در این زمینه، مردم را آرام کنند. می‌دانید، یکی از مستحبات مرحله احتضار این است که محتضر را به رحمت خدا امیدوار کنید تا ترسش کم‌تر شود. ما هم امیدواریم به رحمت خداوند. چون می‌دانیم خداوند ارحم‌الراحمین است و به لطف او دوباره عزیزان ازدست‌رفته‌مان را خواهیم دید. درواقع این یکی از نقاط تمایز مهم دین اسلام است؛ که داستان زندگی انسان‌ها را با مرگ، تمام‌شده نمی‌داند. امام علی(ع) هم می‌فرمایند: «الناس نیام، فإذا ماتوا انتبهوا»(مردم، در خوابند. وقتی بمیرند، بیدار می‌شوند). یادآوری این نکات، افراد را به آرامش می‌رساند. درواقع، تلاش ما این است که هرچقدر می‌توانیم بازماندگان سوگوار را به رحمت خداوند امیدوار کنیم. این همان کاری است که وقتی در مراسم ختم شرکت می‌کنیم، در مواجهه با داغدیدگان انجام می‌دهیم.

شما دعوتید به «پُرسِه» مجازی

*به نکته خوبی اشاره کردید. یکی از بزرگترین خلأها در دوران کرونا این است که افراد نمی‌توانند برای عزیز فوت‌شده‌شان مراسم ختم و سوگواری برگزار کنند و مجبورند در خلوت و تنهایی و غریبانه با این سوگ دست‌وپنجه نرم کنند. همین موضوع، می‌تواند بستری برای بروز افسردگی و ناراحتی‌های روحی باشد. برای جبران این خلأ چه می‌توان کرد؟

- درست است. این شرایط ناگزیری است که بازماندگان در روزهای کرونایی با آن دست‌به‌گریبانند. اما برای این مشکل هم راه حل وجود دارد. می‌توان مراسم یادبود مجازی و ختم آنلاین را جایگزین مراسم ختم حضوری کرد. همین که افراد در جلسه ختم آنلاین عزیز فوت‌شده این فرد شرکت می‌کنند، به‌صورت مجازی به او تسلیت می‌گویند و برای متوفی صلوات و فاتحه قرائت می‌کنند، در بهبود وضعیت روحی او مؤثر خواهد بود.

به‌طور مثال در مشهد یک وب‌سایت یابود مجازی طراحی شده به نام «آی پُرسِه»(/http://iporse.ir) و افراد می‌توانند به آن مراجعه کنند و به‌صورت رایگان صفحه یادبود برای عزیز فوت‌شده‌شان ثبت کنند تا اقوام و دوستان‌شان با مراجعه به آن صفحه، در یادبود مجازی آن متوفی شرکت کنند و برایش فاتحه و صلوات قرائت کنند. جالب است در پیشانی این سایت نوشته شده: «پُرسه»، از کلمات اصیل ایرانی و به معنی عیادت، احوالپرسی و عزاداری است.

خوب یادم است در کودکی گاهی که مادرم از بیرون می‌آمد، می‌پرسیدم: کجا بودی؟ در جواب می‌گفت: «پرسه بودم.» پرسه در زبان بومی مشهد به معنی مراسم ختم است و هنوز هم به کار می‌رود. در فرهنگ لغت دهخدا هم، پرسه به ختم، سوگ و ماتم‌پرسی معنا شده. همین حالا در این وب سایت، هزاران صفحه یادبود برای امواتی که امکان برگزاری مراسم ختم حضوری برایشان وجود نداشته، ایجاد شده‌است. همین که بازماندگان به چنین سایت‌هایی مراجعه می‌کنند و می‌بینند تنها نیستند و خانواده‌های زیادی وضعیت مشابه آنها دارند، سبک‌تر می‌شوند، تسلی پیدا می‌کنند و راحت‌تر این غم را می‌پذیرند. البته در کنار این برنامه‌های مجازی، ما از روش‌های درمانی تخصصی برای درمان سوگ‌های پیچیده هم برای کمک به این بازماندگان کمک می‌گیریم.

 

روایت مسموم شدن و شهادت امام رضا(ع)، ناجی قلب سوگواران کرونا

*در این روش‌های درمانی دقیقاً چه اتفاقی می‌افتد که فرد به آرامش می‌رسد؟

- این شیوه‌های درمانی، بیشتر درمان‌های شناختی رفتاری است که به کمک آن، روی باورهای معیوب عزادارن کار می‌کنیم. وقتی فرد می‌گوید: «عزیز ما که انسان خیلی خوبی بود و آن‌همه برای همه زحمت می‌کشید، چرا اینطور از دنیا رفت؟ یعنی خدا دوستش نداشت؟» به او نشان می‌دهیم اینها باورهای صحیحی نیست بلکه باورهای تحریف‌یافته است. اینجا با مرور خاطرات، به او کمک می‌کنیم مقاطع و اتفاقاتی در زندگی را به یاد بیاورد که نشان می‌دهد خدا آن متوفی را دوست داشته. به‌طور کلی یکی از مشکلات ما این است که یک چیزهایی را کنار هم می‌چینیم و از آن نتیجه اشتباه می‌گیریم. با خودمان می‌گوییم: «اگر عزیز ما در اثر ابتلا به کرونا فوت کرد، پس خدا او را دوست نداشت یا می‌خواست او را تنبیه کند.» این اتفاق به این دلیل رخ می‌دهد که موضوع را شخصی‌سازی می‌کنیم و خیال می‌کنیم این ماجرا فقط برای ما اتفاق افتاده. اینجا ما کمک می‌کنیم برای فرد یادآوری شود که بیماری، یک مسئله طبیعی برای تمام انسان‌هاست.

به یادش می‌آوریم وقتی امام رضا(ع) آن انگور مسموم را خوردند، شهید شدند. خب، ایشان که امام بودند، چرا سم در وجود ایشان اثر کرد و باعث شهادت ایشان شد؟ پاسخ این است که تأثیر سم بر بدن همه انسان‌ها یکسان است. حتی اگر فردی که خوراکی مسموم را خورده، امام معصوم باشند هم، خداوند این قانون طبیعی را نقض نمی‌کند. خب، نعوذ بالله ما که از امام رضا(ع) بالاتر نیستیم. ما و عزیزان‌مان هم انسان هستیم. وقتی ویروس وارد بدن یکی از عزیزان ما شود، ممکن است اندام‌های حیاتی‌اش را درگیر کند و او را از پا درآورد. آن سم وارد بدن مبارک امام رضا(ع) شد، در بدن ایشان گسترش پیدا کرد و منجر به شهادت ایشان شد. به زبان خودمانی، خداوند می‌توانست برای امام رضا(ع) پارتی‌بازی کند و سم را بر بدن ایشان بی‌اثر کند اما خداوند با ایشان هم طبق قوانین طبیعی که برای زندگی این دنیا ایجاد کرده، رفتار کرد. در زندگی ما انسان‌ها هم بیماری و مرگ در اثر آن، یک امر طبیعی است و استثنا هم ندارد؛ به‌ویژه در همه‌گیری‌هایی مثل کووید19.

و مسئله مهم‌تر این است که ما نیامده‌ایم فقط برای زندگی این دنیا. باورهای دینی ما می‌گوید خداوند در عالم دیگری که همیشگی است، پاداش دردها و رنج‌هایی که در این دنیا متحمل شده‌ایم را خواهد داد و همین دردها و رنج‌ها باعث رشد و ارتقای درجه ما در آن دنیا خواهد شد. بنابراین تا جایی که می‌توانیم از منابع اعتقادی و مذهبی فرد کمک می‌گیریم که برای هرکس خاص خودش است. باز هم تاکید می‌کنم وزارت بهداشت، صداوسیما و حوزه‌های علمیه هم می‌توانند در این زمینه بسیار کمک کنند. می‌توانند کمک کنند بحث مرگ در کشور، بازخوانی شود تا به بازماندگان یادآوری شود مرگ، پایان داستان زندگی انسان نیست.

 

در اولین وبینار بین‌المللی «سوگ» چه گذشت؟

*شنیده‌ایم اخیراً به همت دانشگاه علوم پزشکی مشهد، وبینار بین‌المللی سوگ در دوران کرونا برگزار شده‌است. مشتاقیم در پایان این گفت‌وگو درباره اهداف، شرکت‌کنندگان و مباحث مطرح‌شده در این وبینار برای ما و مخاطبان بگویید.

- بله. ما تا امروز تجربه برگزاری 3وبینار بین‌المللی در زمینه مبحث «مراقبت معنوی» در مشهد داشته‌ایم که 2مورد آن در دوران شیوع ویروس کرونا بوده‌است. آخرین وبینار ما با همکاری نهاد رهبری دانشگاه علوم پزشکی مشهد، کارگروه سوگیاران دانشکده پرستاری و مامایی تهران در مدیریت کرونا و دفتر سلامت روانی، اجتماعی و اعتیاد وزارت بهداشت و با همکاری مرکز سوگ ملبورن و مرکز مراقبت تسکینی کلوری سیدنی از کشور استرالیا برگزار شد. در این وبینار که با عنوان «مراقبت معنوی با محوریت مرگ و سوگ در همه‌گیری کووید19» در آبان‌ماه برگزار شد، علاوه‌بر مهمانان و شرکت‌کنندگان داخلی، دو مهمان از استرالیا هم داشتیم؛ خانم پروفسور «الیزابت لاب»، رییس مرکز مراقبت تسکینی کلوری سیدنی استرالیا و آقای دکتر «کریستوفر هال»، رییس مرکز سوگ ملبورن استرالیا که مقالاتی در زمینه داغدیدگی و سوگ در شیوع بیماری کووید19 و مراقبت آگاهانه سوگ ارائه کردند.

از میان مهمانان محترم داخلی، آقای دکتر «علی اسدی»، معاون فنی دفتر سلامت روانی، اجتماعی و اعتیاد وزارت بهداشت به تشریح اقدامات و مداخلات سوگ برای خانواده‌های داغدار در پاندمی کرونا توسط وزارت بهداشت پرداخت. به گفته دکتر اسدی، اقدامات وزارت بهداشت در این زمینه، مبتنی بر ارائه خدمات بهداشتی و مراقبت‌های خانواده‌محور برای بازماندگان کووید19 بوده‌است. ارائه مشاوره تلفنی در قالب مشاوره سوگ به چندین هزار خانواده داغدار که در 5مرحله به انجام رسیده، یکی از این خدمات بوده. متخصصان در این مشاوره‌ها به افراد سوگوار کمک کردند به معنای مرگ برسند و بتوانند فرآیندی که در مرگ عزیزشان اتفاق افتاده را درک و هضم کنند. برای ما بسیار خوشحال‌کننده بود که وزارت بهداشت به این عرصه ورود کرده اما چه خوب است این موارد در رسانه‌ها مطرح و اطلاع‌رسانی شود. مهمانان استرالیایی هم از این وبینار استقبال خوبی کردند و هم تجربیات خودشان را در اختیار ما گذاشتند و هم از تجربیات ما استفاده کردند. ما در این وبینار یک مهمان ویژه هم داشتیم؛ آقای دکتر «کیوان محمدی»، متخصص بیماری‌های داخلی و دستیار فوق تخصص بیماری‌های قلب و عروق. ایشان که دختر 9 ساله خود را در ایام کرونا از دست داده، برای بیان تجربه شخصی مرتبط با سوگ در کووید 19 با ما در این وبینار همراه شد.

با برگزاری این وبینار برای ما بیش از قبل مشخص شد که جای چنین برنامه‌ها و نشست‌های هم‌اندیشی بسیار خالی است. به همین دلیل قصد داریم این روند را ادامه دهیم و در نزدیک‌ترین رویداد، حدود 2 هفته آینده یک وبینار بین‌المللی باز هم در زمینه سوگ برگزار خواهیم کرد. البته در نظر داریم یک سلسله وبینار سوگ در ایام پاندمی کووید 19 برگزار کنیم و به تمام ابعاد این ماجرا بپردازیم. به‌این‌ترتیب که از پزشکان و پرستاران کادر درمان کرونا دعوت می‌کنیم مهمان وبینار باشند و از تجربیاتشان در مراقبت از بیماران کرونایی در آستانه مرگ بگویند. یک غسال دعوت می‌کنیم که مشاهدات و تجربیاتش در ایام کرونا را برایمان توصیف کند. حتی یک راننده آمبولانس را دعوت می‌کنیم که از حال‌وهوای خود و همکارانش در جابه‌جایی فوت‌شدگان کرونا بگوید. تمام حرف ما و این وبینارها این است که موضوع مرگ و سوگ در دوران شیوع کرونا، یک مسئله بسیار پیچیده است که باید مورد توجه خاص و همه‌جانبه قرار بگیرد.

انتهای پیام/




تاریخ : چهارشنبه 99/9/19 | 7:33 صبح | نویسنده : مرتضی | نظر


  • paper | خرید لینک | اخبار
  • خرید Reports | مقاله سورس باز نیو