سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پهلوی دوم: بحرین، دیگر مروارید ندارد پس مال خودتان! 23 مرداد سال 1350 شمسی، بحرین اعلام استقلال کرد. از کجا؟ از ایران. با اجازه کی؟ با اجازه انگلیس و محمدرضا پهلوی. بدون اجازه کی؟ بدون اجازه مردم ایران و مردم بحرین. ماجرا از چه قرار بود؟ پهلوی دوم: بحرین، دیگر مروارید ندارد پس مال خودتان! همین دیروز| گروه تاریخ خبرگزاری فارس ـ امین رحیمی: داستان از آنجا شروع شد که از اوایل دوره قاجار، انگلیس بحرین را اشغال کرد. بهانه‌اش این بود که دزدان دریایی، امنیت تجارت در خلیج فارس را مختل می‌کنند و برای مقابله با دزدی دریایی باید در جزیره‌ها نیرو داشته باشد. انگلیس آن‌موقع ناوگان مجهزی هم در خلیج فارس داشت و حکومت قاجاری در هیچ‌دوره‌ای نه از نظر نظامی توان مقابله با انگلیس را داشت و نه از نظر سیاسی. تا آخر دوره قاجار همین‌طوری بود و بود و اعتراض و پیغام و نامه و خواهش و هیچی تأثیری نداشت در وضعیت بحرین. معلوم است انگلیسی‌ها بیکار هم ننشسته بودند و حاکمان بحرین را به‌نفع خودشان تغییر می‌دادند. از سال 1199 شمسی نیز با حاکمان خودسر بحرین قرارداد امضاء کرده بودند و عملا بحرین تحت‌الحمایه انگلیس شده بود. تصویری از یک نقشه قدیمی مربوط به امپراتوری عثمانی که بحرین را منطقه‌ای بزرگ‌تر و متعلق به ایران نشان می‌دهد. بحرین، هزاران سال جزو خاک ایران بود تلاش‌های بی‌نتیجه قاجار و پهلوی بحرین که یک جزیره بزرگ و بیش از 30 جزیره کوچک دارد، همیشه تاریخ و حتی پیش از ورود اسلام به ایران جزو ایران بوده و تا اوایل دوره قاجار هم حاکمانش را حکام ایالت فارس تعیین می‌کردند. بحرین جزیره‌ای نفتخیز است و به صید مرواریدهای اعلاء شهرت داشت و در مسیر تجارت و دریانوردی جهانی قرار داشت و بخشی از اراضی استراتژیک ایران محسوب می‌شد. معلوم است که ایرانی‌ها و نمایندگان مجلس و برخی دولتمردان همواره به این اشغال اعتراض داشتند و تاریخ را انباشتند از اعتراض‌ها و سخنرانی‌ها و دادخواهی‌های سیاسی نسبت به اشغال بحرین. تاریخ می‌گوید تا پیش‌از سال 1300 شمسی دولت‌های قاجاری 11 بار برای بازپس‌گیری بحرین به روش‌های مختلف تلاش کردند که به‌دلیل کارشکنی انگلیس ناکام ماند. وضعیت بحرین همچنان بلاتکلیف ماند و در دوره پهلوی اول که هیچی و در دوره پهلوی دوم 2 بار به‌صورت جدی شد. یک‌بار هنگام ملی‌شدن صنعت نفت در اوایل دهه 30 شمسی که دولت مصدق ادعا کرد بحرین را پس خواهد گرفت و یک‌بار دیگر در سال 1336 شمسی که مجلس شورای ملی تصویب کرد که بحرین استان چهاردهم ایران است. بحرین در نقشه؛ هنگامی که استان چهاردهم ایران معرفی می‌شد بحرین دیگر مروارید ندارد! در این سال‌ها پهلوی دوم نیز مدام و مدام درباره لزوم بازگرداندن بحرین به ایران سخن می‌گفت و در روزنامه‌ها مطلب و سخنرانی چاپ می‌کرد و هیچی! انگلیس بحرین را پس نداد که نداد. گذشت تا اینکه از اواسط دهه 40 شمسی معلوم نیست پهلوی دوم یک هو چی شد که دیگر مثل سابق لااقل در مقام حرف، مدافع سرسخت بازپس‌گیری بحرین نبود و در یک مصاحبه با روزنامه گاردین در سال 1345 حرف عجیبی زد: «بحرین با توجه به اینکه ذخایر مروارید در سواحل آن به پایان رسیده‌ است، از نظر ایران اهمیتی ندارد»! در دهه 40 شمسی چون اعلام شده بود انگلیس از سال 1350 به‌تدریج نیروهایش را در منطقه کاهش خواهد دهد، صحبت‌هایی بود مبنی‌بر اینکه بحرین به ایران بازخواهد گشت ولی پهلوی دوم اصلا معلوم نبود چه در سر دارد و در سال 1347 نیز اعلام کرد که تمایلی به بازگشت بحرین ندارد و یک اِفِه دیپلماتیک هم آمده بود که به زور متوسل نخواهد شد و نتیجه همه‌پرسی در بحرین برای پیوستن یا نپیوستن به ایران را می‌پذیرد! گزارش نشریه دوره پهلوی درباره رهبری مبارزه برای نجات بحرین. پهلوی دوم مدام در رسانه‌ها خود را قهرمانی ملی برای بازپس‌گیری بحرین معرفی می‌کرد ایران تبریک گفت، شوروی اعتراض کرد! پشت پرده صحبت از این بود که ایران، بحرین را بی‌خیال شود و انگلیس هم جزیره‌های تنب بزرگ و تنب کوچک و ابوموسی را که پس از جنگ جهانی اول اشغال کرده بود، خالی کند. عاقبت، پهلوی دوم در همراهی با انگلیسی‌ها کار را سپرد به سازمان ملل و یک نمایش سیاسی اجرا شد که بله، مردم بحرین چه می‌گویند؟ در سال 1349 شمسی نیز به جای همه‌پرسی رفتند و از حدود 40 خانواده که طرفداران حاکم خودخوانده بحرین بودند «نظرسنجی» کردند و به سازمان ملل گزارش دادند که مردم بحرین طرفدار استقلال هستند. باقی گزینه‌های نظرسنجی چه بود؟ پیوستن به ایران یا تحت‌الحمایه انگلیس باقی‌ماندن. سال 1350 هم دولت پهلوی اعلام کرد از حاکمیت بحرین چشم پوشیده و بحرین هم اعلام استقلال کرد. پهلوی دوم در سخنانی عجیب گفت که بحرین دیگر مروارید ندارد و برای ایران مهم نیست! قسمت تلخ ماجرا اینکه دولت پهلوی نخستین دولتی بود که استقلال بحرین را به رسمیت شناخت و تبریک گفت و «اسدالله علم»، وزیر دربار پهلوی در خاطراتش نوشته «شوروی به دلیل رقابت با انگلیس به جدایی بحرین از ایران اعتراض کرد» و نوشته «شاه هیچ اعتراضی درباره بحرین را نمی‌پذیرفت و به صراحت گفته بود این بحث و جدل‌ها در شأن من نیست» و نوشته هنگام اعلام خبرهای مربوط به استقلال بحرین از رادیو «گوینده خبر چنان با افتخار و غرور آن را خواند که گویی هم‌اکنون بحرین را فتح کرده‌ایم». اعتراض‌ها به جدایی بحرین از ایران در ایران به جایی نرسید و در بحرین سرکوب شد و تمام. این بود دفاع از تمامیت ارضی ایران به‌سبک پهلوی دوم!




تاریخ : شنبه 100/5/23 | 4:6 عصر | نویسنده : مرتضی | نظر

 

1-«20 سال جنگ با صدها هزار کشته و زخمی و میلیون‌ها آواره و میلیاردها دلار هزینه و دیگر هیچ!» فقط یک قلم از لیست سیاه سیاست‌های امریکاست. به دلایل فراوان و در ابعاد مختلف اخراج امریکا از افغانستان را باید در مقایسه با ویتنام، مفتضحانه‌تر و شکستی سنگین‌تر و دستاورد آن برای مردم منطقه و به‌ویژه مردم افغانستان را باید به‌مراتب ارزشمندتر از خروج این کشور از ویتنام تحلیل کرد. اما برای جبران و یا تحت‌الشعاع قرار دادن هر شکستی که مفتضحانه‌تر و دستاوردهای آن برای ملت‌ها بزرگ‌تر باشد، سناریوها و نقشه‌های خطرناک‌تری برای پساشکست طراحی می‌شود. نمی‌توان پذیرفت که امریکا بدون برنامه تن به این شکست داده باشد، لذا نخواهد گذاشت شیرینی این دستاورد به‌راحتی در کام مردم منطقه بنشیند. از برخورد سرد بایدن با اشرف غنی در سفر به واشنگتن و همچنین عدم پاسخگویی بایدن به سؤالات خبرنگاران درباره افغانستان بعد از برگشت اشرف غنی، نیز پیش‌بینی می‌شد که بایدن نقشه‌ای برای افغانستان در سر دارد! یکی از اهداف مهم و استراتژیک امریکا ایجاد خلأ قدرت سیاسی و نظامی و تشدید جنگ داخلی و زمینه‌سازی برای تداوم حضور خود در منطقه و به‌خصوص در عراق و سوریه و برگشت شیطنت‌آمیز دوباره به افغانستان است؛ آن‌گونه که در سال 2011 از عراق اخراج و سه سال بعد، از پنجره وارد شد!
2- مذاکرات قطر نمی‌تواند مشکل مردم افغانستان را حل کند و از جنگ داخلی نجات دهد، همان‌گونه که در چند سال اخیر نتوانسته؛ چراکه اولاً مذاکرات با هدایت امریکا به‌عنوان عامل اصلی جنگ خارجی و داخلی در این کشور انجام می‌شود. چنان‌که قبل از آغاز مذاکرات اخیر نیز زلمای خلیل‌زاد در دیدار جداگانه با هیئت‌های دو طرف در دوحه، مطالبات امریکا را به آن‌ها دیکته و تحمیل کرد. ثانیاً آنچه روی میز مذاکرات قطر بود در اصل همان پیشنهادهای دیکته شده گذشته امریکا، از جمله تشکیل دولت انتقالی با حضور طالبان است که چندی قبل آنتونی بلینکن در نامه‌ای تحقیرآمیز به اشرف غنی خواستار تحقق آن‌ها در پسااخراج از افغانستان شده بود. این درخواست‌ها مفاد توافق ترامپ جمهوری‌خواه با طالبان است که بایدن دموکرات اکنون به دنبال تحقق آن‌هاست، آن‌گونه که مشاور پیشین وزارت دفاع امریکا هم اذعان و فاش کرده «سیاست امریکا این است تا با همکاری برخی در منطقه و تقسیم قدرت در افغانستان، طالبان به رسمیت شناخته شود!». ثالثاً عدم پذیرش آتش‌بس سه‌ماهه از سوی طالبان نشان می‌دهد این گروه و امریکا در پشت پرده، مخالف هرگونه کاهش درگیری‌ها و پایان دادن به جنگ داخلی در افغانستان هستند. طالبان با هدایت زلمای خلیل‌زاد پیش‌شرط آتش‌بس و تشکیل دولت انتقالی را برکناری اشرف غنی از قدرت و اصلاح قانون اساسی بر اساس تفکرات خود اعلام کرده! در حالی که لازمه هرگونه توافقی برای صلح، آتش‌بس است. دولت افغانستان نیز با پادرمیانی زلمای خلیل‌زاد اصلاح قانون اساسی را پذیرفته و معاون شورای عالی صلح افغانستان اذعان کرده «با تشکیل کمیته‌ای تخصصی و آماده کردن یک پیش‌نویس، ما در مذاکرات به آن خواهیم پرداخت». سخنگوی طالبان هم ادعا کرده «واشنگتن و کابل توافقی مبنی بر نظام اسلامی جدید بر اساس قرائت طالبان را پذیرفته‌اند»! رابعاً اینکه بایدن در گفت‌وگوی تلفنی با اشرف غنی طالبان را متهم به تناقض‌گویی و طالبان امریکا را متهم به نقض توافق صلح با حمله به مواضع این گروه کردند، نشان از یک جنگ زرگری جهت القای ضدامریکایی بودن طالبان برای بهره‌برداری‌های سیاسی - امنیتی در آینده و همچنین تحت‌الشعاع قرار دادن افشاگری‌های روسیه در خصوص کمک‌های امریکا به داعش دارد. امریکا در عملیات هوابرد خود در شمال افغانستان اقدام به پیاده کردن نیروهای کمکی و تجهیزات نظامی برای داعش نمود و برای انحراف افکار عمومی از این موضوع، در جنوب با ریختن چند بمب در بیابان‌های افغانستان ادعای حمله به مواضع طالبان را کرد. خامساً با توجه به شرایط میدانی، طالبان راهبرد خود را از مسیر سیاسی «تحمیل صلح بر اساس مفاد دیکته شده امریکا» و از مسیر نظامی «تحمیل خود با زور اسلحه» انتخاب کرده و در صورتی که موفق به مسیر اول نشود، قصد دارد با کسب درآمدهای گمرکی و پاسگاه‌های مرزی فتح شده و قطع مسیرهای حمل‌ونقل تأمین مواد غذایی و محصولات مورد نیاز پایتخت و یا اقداماتی نظیر انفجار تأسیسات برق و قطعی یک‌روزه کابل، زمینه سقوط دولت را فراهم کند. ژنرال مک کنزی فرمانده سنتکام (فرماندهی مرکزی امریکا) هم خواسته و یا ناخواسته اذعان کرده «هدف طالبان فقط پیروزی نظامی نیست، بلکه پیروزی سیاسی هم هست»! از سوی دیگر چشم‌اندازی هم از اقتدار و توان سیاسی و نظامی لازم برای پیروزی دولت بر طالبان متصور نیست، چراکه با وجود 150 هزار نیروی نظامی خارجی که با ادعای حمایت از دولت افغانستان در این کشور حضور داشتند، امریکا اجازه نداد و دولت نتوانست در 20 سال گذشته پیروز شود. لذا بر اساس این راهبرد و واقعیت‌های میدانی و سیاسی مذاکرات دوحه قطر هیچ‌گونه نتیجه ملموسی برای مردم افغانستان نخواهد داشت. سادساً امریکا حتی برای بعد از قدرت گرفتن احتمالی طالبان و یا مشارکت این گروه در قدرت نیز نقشه دارد. اینکه بلینکن در گفتگو با شبکه MSNBC ادعا کرده «سیطره طالبان بر افغانستان موجب منزوی شدن این کشور و قطع حمایت‌های بین‌المللی خواهد شد»، نشان می‌دهد امریکا قصد دارد با تحریم و ادعاهای حقوق بشری، مردم افغان را با فشارهای سیاسی- اقتصادی بیشتری تحت‌فشار قرار دهد.
3-تاکنون امریکا در افغانستان در یک بازی کثیف، دولت و گروه طالبان را از طریق دو توافقنامه جداگانه، به جان هم انداخته بود و تعارض بین آن‌ها نیز یک چالش تاکتیکی بر سر منافع گروهی و قومی و در راستای اهداف امریکا بود، نه چالش استراتژیک بر سر منافع ملی افغانستان. لذا تاکنون دست برتر هرکدام از این دو ناشی از توازنی بوده که امریکا در بازی با آن‌ها دنبال می‌کرده و پیروزی سیاسی و یا نظامی هرکدام در نهایت پیروزی امریکا محسوب می‌شد. رایان کراکر سفیر پیشین امریکا در افغانستان نیز در مصاحبه با سی‌ان‌ان در واکنش به ادعای تسلط طالبان بر 85 درصد خاک افغانستان اذعان می‌کند «در سرزمین‌های تحت کنترل، این بخشی از بازی قدرت در افغانستان است که ما در این بازی بودیم و طالبان نیز در آن نقش ایفا می‌کند»!
4-اگر امریکا در خروج خود از افغانستان صادق بود باید روند خروجش به تقویت دولت مستقر می‌انجامید، نه اینکه موجب تضعیف دولت و تقویت نیروهای گریز از مرکزی شود که با دولت مرکزی در حال معارضه و جنگیدن هستند. پیشروی سریع طالبان و اذعان فرمانده نظامی امریکا در افغانستان به اینکه «این پیشروی برای ما غافلگیرکننده نبود» و ادعای سخنگوی طالبان در مصاحبه با سی‌ان‌ان پس از مذاکرات در مسکو، به اینکه «ما با امریکا به یک توافق برد-برد رسیدیم»! همگی مؤید طراحی خبیثانه پساخروج امریکا و هماهنگی با طالبان است. اگر امریکا با خروج خود، افغانستان را تحویل دولت مرکزی می‌داد، درگیری‌ها و جنگ در این کشور باید کاهش می‌یافت، چون طالبان عملاً هویت و راهبرد نظامی خود را که ادعای مبارزه و مقابله با نیروهای خارجی و به‌خصوص آمریکایی را داشت، از دست می‌داد و دیگر کسی هیچ‌گونه عملیات نظامی از سوی این گروه را نمی‌پذیرفت و مجبور می‌شد سلاح را بر زمین بگذارد. اما به قول رایان کراکر «ما به دولت افغانستان چیزی تحویل ندادیم، بلکه به طالبان تحویل دادیم»!
5-امریکا با توافقنامه امنیتی با کابل تلاش داشت حضور خود در افغانستان را دائمی کند اما چون نتوانست، تلاش می‌کند فضای
سیاسی - رسانه‌ای مقاومت و مقابله با امریکا را به فضای مقابله گروه‌های سیاسی-نظامی-جهادی با یکدیگر تبدیل و «گفتمان مقاومت در مقابل امریکا» را با «گفتمان ثبات با حضور نیروهای آمریکایی» جایگزین نماید. چنان‌که برخی از نظامیان و سیاسیون آمریکایی آشکارا ادعا کردند «افغانستان بخشی از خاک امریکاست و ما مجبور می‌شویم دوباره به افغانستان و بگرام برگردیم»!
6-نکته مهم اینکه همه این طراحی‌ها حاصل مذاکرات و امضاء توافقنامه امریکا با طالبان در 2020 بدون حضور دولت مرکزی است. یعنی دولت جمهوری‌خواه ترامپ طراحی کرد و دولت دموکراتِ بایدن همان طراحی را اجرا نمود و این نشان می‌دهد برخورد استکباری و استعماری امریکا با کشورها، جمهوری‌خواه و دموکرات ندارد و هدف هر دو حزب و در شراکت با هم، تسلط بر منابع و ثروت‌های منطقه با دوشیدن عناصر وابسته به خود است و به اقتضای زمان و شرایط عنصر وابسته به خود را پس از دوشیدن دور می‌اندازند! لذا مایه تعجب نخواهد بود اگر اکنون با پیشروی طالبان و کشیدن فرش از زیر پای دولت مرکزی، نوبت به اشرف غنی رسیده باشد، چنان‌که برخی از دولتمردان افغان اذعان دارند که «امریکا از پشت به آن‌ها خنجر زده است»، این در حالی است که بایدن در گفت‌وگوی تلفنی با اشرف غنی فریبکارانه ادعای حمایت از دولت افغانستان را داشت!
7-حال مهم‌ترین سؤال از غرب‌گرایان این است که آیا امریکا
با اشغال افغانستان به جنگ در این کشور پایان داد و یا اکنون با خروجش به پایان دادن جنگ در این کشور کمک می‌کند؟!

دکتر محمدحسین محترم




تاریخ : سه شنبه 100/5/12 | 9:57 صبح | نویسنده : مرتضی | نظر

کاندیدای مجلسی که 2 روز قبل از انتخابات ترور شد/ محسنی اژه‌ای: طلبگی‌ام را مدیون شهید بهشتی‌نژاد هستم

دشمنان این کشور برای رسیدن به اهداف شوم خود دست به حذف فیزیکی شخصیت‌های انقلابی و مؤثر جامعه زده‌اند اما این اقدامات تروریستی و ناجوانمردانه تأثیر چندانی بر روند پیشرفت ملی و اسلامی ایرانیان نداشته است.

کاندیدای مجلسی که 2 روز قبل از انتخابات ترور شد/ محسنی اژه‌ای: طلبگی‌ام را مدیون شهید بهشتی‌نژاد هستم

به گزارش خبرگزاری فارس از اصفهان، جوانان و نوجوانان دهه هفتاد و هشتاد که از شهدای انقلاب و دفاع مقدس خاطره‌ای ندارند، عمدتاً پیش از شنیدن نام شهدای مدافع حرم، نام شهدای ترور را شنیده‌اند.

در تمام این چهل و چند سالی که از عمر پربرکت انقلاب اسلامی می‌گذرد دشمنان این کشور برای رسیدن به اهداف شوم خود دست به حذف فیزیکی شخصیت‌های انقلابی و مؤثر جامعه زده‌اند و این موضوع بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و در دهه 60 نیز به اوج خود رسید اما این اقدامات تروریستی و ناجوانمردانه تأثیر چندانی بر روند پیشرفت ملی و اسلامی ایرانیان نداشته است. 

در این چهار دهه 17 هزار شهید ترور داشته‌ایم؛ 17 هزار شهید یعنی 17 هزار جنگ نابرابری که بدون اعلان جنگ به وقوع پیوسته و تمام گناه شهید آن بی‌گناهی است.

یکی از این 17 هزار شهید ترور، روحانی شهید حجت‌الاسلام سیدحسن بهشتی‌نژاد متولد سال 1324 است که علاوه بر درجات بالای علمی و معنوی به عنوان حاکم شرع دادگاه انقلاب شیراز،‌ امام جمعه موقت اصفهان و کاندیدای مجلس شورای اسلامی فعالیت‌های زیادی داشته است و به دلیل همین فعالیت‌ها و تلاش‌هایش در تاریخ 3 مرداد 1360،‌ مصادف با 21 رمضان 1400 هجری قمری، توسط تروریست‌های گروهک منافقین در خانه‌اش ترور شد و به شهادت رسید.

شهید بهشتی‌نژاد در خانواده‌ای روحانی متولد شد که به همراه چهار برادر خود در محضر پدرشان مرحوم آیت‌الله سید مصطفی بهشتی‌نژاد تلمذ نموده و به کسوت روحانیت در آمدند؛ البته شهید سیدحسن تنها شهید این خانواده نیست و برادر ایشان، سیدمهدی نیز در جبهه‌های جنگ تحمیلی به شهادت رسید.

به مناسبت چهلمین سالگرد ترور ناجوانمردانه این شهید بزرگوار به سراغ پسر ایشان،‌ حجت‌الاسلام سیدمحمدرضا بهشتی‌نژاد رفتیم تا بیش‌تر با خصوصیات و زندگینامه این شهید آشنا شویم.

حجت‌الاسلام سیدمحمدرضا بهشتی‌نژاد در ابتدا در خصوص زندگینامه پدر شهیدش اظهار داشت: شهید سیدحسن بهشتی‌نژاد‌ از نظر خانوادگی در یک خانواده مذهبی و علمی در اصفهان به دنیا آمدند؛ پدر ایشان مرحوم آیت‌الله سید مصطفی بهشتی‌نژاد از شاگردان خوب حاج آقا رحیم ارباب بوده و در تقوا زبانزد بودند، عمده تحصیلات‌ شهید در نزد پدرشان در اصفهان بود و زمانی که به قم مشرف می‌شوند به تربیت علمایی مثل مرحوم شیخ مرتضی حائری فرزند شیخ عبدالکریم حائری مؤسس حوزه علمیه قم می‌پردازند.

این فرزند شهید ادامه داد:‌ پدرم از جهت علمی بسیار قوی بودند و چون از همان اول درس‌ها را تحت تربیت پدرشان آموخته بودند در امتحانی که در قم برگزار شد بین همه طلاب نفر دوم شدند و در عین حال سعی می‌کردند بحث‌های تبلیغی‌شان در غیر وقت‌های درسی باشد؛ ایشان در کنار درس به سیاست و  تبلیغ هم اهمیت می‌دادند اما حاضر نبودند بحث‌های درسی‌شان تحت‌الشعاع قرار بگیرد.

وی افزود: از همان زمان با اینکه امکانات تفسیر و سایر درس‌ها در حوزه ضعیف بوده اما ایشان گروه‌ها‌ و لجنه‌های تحقیقی با طلبه‌های اصفهانی تشکیل می‌دادند و با محوریت خودشان درس‌های تفسیری و بحث‌هایی که مربوط به شبهات آن زمان بوده مثل مارکسیست‌ها و توده‌ای‌ها، گروه‌هایی را با طلبه‌های همفکر و خوش‌فکر تحت نظر شهید بهشتی و مطهری برگزار می‌کردند در تلاش بودند خلأ حوزه‌ را با همفکری‌ها و مباحثات این‌چنینی رفع کنند.

رأفت در عین صلابت

بهشتی‌نژاد در خصوص ارتباطات خانوادگی شهید توضیح داد: ایشان انسان پرجاذبه‌ای بودند و در عین قاطعیت، خوش‌اخلاق و در عین حال هم رأفت داشتند و هم با صلابت بودند؛ در بین خانواده و خویشان هر شخصی در هر زمینه‌ای که مشکلی داشت به ایشان مراجعه می‌کرد و پناه همه خویشان بودند و هم محله‌ای‌ها و افراد مختلفی که با ایشان در ارتباط بودند خیلی زود جذب‌شان می‌شدند.

با اینکه حدود 7 سال داشتم اما پدرم به نماز اول وقت مقیدمان کرده بودند، نسبت به رفقایم حساسیت ویژه‌ای داشتند و فردی فعال، پرجاذبه، خوش‌اخلاق و دارای صلابت بودند.

 

فرزند شهید بهشتی‌نژاد خاطرنشان کرد: در  زمان شهادت ایشان 10 ساله بودم اما تا جایی که به یاد دارم نسبت به درس من اهمیت زیادی قائل بودند و به مدرسه‌ام می‌آمدند و پیگیر بودند؛ در خصوص تربیت دینی‌ام با اینکه حدود 7 سال داشتم اما پدرم به نماز اول وقت مقیدمان کرده بودند، نسبت به رفقایم حساسیت ویژه‌ای داشتند و فردی فعال، پرجاذبه، خوش‌اخلاق و دارای صلابت بودند.

بوسه مجرم بر دستان قاضی

وی بیان کرد: از نکات دیگری که راجع به رابطه و جذابیت ایشان می‌توانم بگویم این است که حتی بعد از ورودشان به قوه قضائیه اخلاق‌شان برای مجرمین هم جذابیت داشت؛ خودشان بیان می‌کردند که دستور داده‌اند به شخصی شلاق زده شود و همین کار هم صورت گرفت و پس از این اتفاق شخص مجرم دست ایشان را بوسیده و گفته این‌ شلاق من را آدم کرد.

شهید بهشتی‌نژاد، عامل تغییر اوضاع فرهنگی شهر شیراز بودند

بهشتی‌نژاد گفت: در مدتی که ایشان شیراز بودند، با اینکه سال‌های اول انقلاب بود و جشن‌های زمان شاه در شیراز برگزار می‌شد و در زمان طاغوت شهر آلوده‌ای بود، اوایل انقلاب ایشان مدت کوتاهی که آنجا بودند به قدری کار فرهنگی انجام دادند، ندامتگاه برای مجرمین ایجاد کردند، با آن‌ها صحبت کردند و مشکلات را حل می‌کردند که اوضاع شیراز را در مدت کوتاهی سامان دادند به‌طوری که شهید محراب، آیت‌الله دستغیب در نماز جمعه از ایشان به اسم تشکر می‌کنند که اوضاع شهر را تغییر دادند.

این فرزند شهید ادامه داد: خودشان تعریف کرده بودند که با یک کمونیستی در تاکسی بحث می‌کردند و به مقصد رسیدند و بحث را ادامه دادند و زمانی که می‌خواستند جدا شوند، شخص گفته بود قبل از اینکه عاشق مکتب شما بشوم عاشق اخلاق شما شدم؛ چنین اخلاقی را در خانواده و دوستان داشتند و نسبت به مجرمین و حتی افرادی که خدا را قبول نداشتند طوری رفتار می‌کردند که آن‌ها را شیفته خودشان می‌کردند.

شهید بهشتی‌نژاد، همگام و هم‌مسیر با شهید مظلوم دکتر بهشتی

وی پیرامون ارتباط شهید سید حسن بهشتی‌نژاد و شهید مظلوم آیت‌الله بهشتی تصریح کرد: از جهت خانوادگی نسبت خانوادگی با شهید مظلوم دکتر بهشتی داشتیم یعنی از یک طایفه هستیم و شهید بهشتی هم از محله لنبان و چهارسو اصفهان بودند و ما هم از همان محله هستیم و از پسرعموهای با واسطه محسوب می‌شویم.

بهشتی‌نژاد خاطرنشان کرد: نکته دیگر اینکه مرحوم شهید دکتر بهشتی از شاگردان پدربزرگم بودند و برخی از درس‌هایشان را در اصفهان با مرحوم آیت‌الله مصطفی بهشتی می‌گذراندند و این ارتباط را قوی‌تر می‌کرد؛ همچنین پدربزرگم 2 عیال اختیار کرده بودند.

فرزند شهید بهشتی‌نژاد افزود: پدرم علاقه وافری به شهید مظلوم دکتر بهشتی داشتند و در کارهای علمی، مبارزاتی و سیاسی‌شان چه قبل و چه بعد از انقلاب از ایشان مشورت می‌گرفتند؛ شهید بهشتی به پدرم پیشنهاد می‌دهند که به قوه قضائیه بروند و ایشان علی‌رغم اینکه به درس علاقه‌مند بودند به دلیل احساس تکلیفی که می‌کنند و اصرار شهید مظلوم این مسؤولیت را قبول می‌کنند.

تغییر مسیر زندگی رئیس کنونی قوه قضائیه به وسیله شهید بهشتی‌نژاد

وی در خصوص مبارزات سیاسی پدر شهیدش بیان کرد: ایشان از قبل از انقلاب در عین حال که طلبه خوش‌فکر قم بودند اما تلاش می‌کردند ایام تبلیغ را مکان‌های مختلفی بروند و حجت‌الاسلام محسنی‌اژه‌ای هم که رئیس قوه قضائیه هستند در زندگی‌نامه‌شان اشاره کردند که مرحوم پدرم قبل از انقلاب برای تبلیغ به اژه رفته بودند و به منزل پدر آقای اژه‌ای که فردی عالم‌دوست بودند رفتند.

محسنی اژه‌ای: طلبگی‌ام را مدیون شهید بهشتی‌نژاد هستم

بهشتی‌نژاد ادامه داد: وقتی پدرم وارد منزل ایشان می‌شوند، آقای محسنی‌اژه‌ای نوجوان بودند و زمانی که پدرم با ایشان مواجه شده و متوجه می‌شود فرد با استعدادی است به پدرشان پیشنهاد می‌دهد که به درد طلبگی می‌خورند و به دلیل جذابیتی که پدرم داشتند، پدر آقای اژه‌ای همان موقع موافقت می‌کنند و ایشان را همراه پدرم به قم می‌فرستند و در قم به مرحوم شهید دکتر بهشتی معرفی می‌شوند و طلبه می‌شوند و خود آقای اژه‌ای به من گفتند که طلبگی‌ام را مدیون پدر شما هستم.

این فرزند شهید افزود:‌ پدرم در ضمن تبلیغات، بحث‌های سیاسی و مبارزه با شاه را مطرح می‌کردند؛ قبل از انقلاب سخنرانی ایشان در بیت آیت‌الله خادمی بود که محور مبارزات قبل از انقلاب در اصفهان بودند، ایشان در یکی از جلسات‌شان سخنران بودند و بلافاصله پس از آن تحت تعقیب ساواک قرار می‌گیرند و مدتی مخفیانه زندگی می‌کردند.

وی بیان کرد: ایشان پس از انقلاب مسؤولیت‌های مختلفی داشتند؛ از جمله اینکه آیت‌الله طاهری ایشان را به مرحوم امام معرفی می‌کنند که به عنوان امام جمعه موقت اصفهان باشند و زمانی که از شیراز آمدند برخی اوقات خطبه‌های نماز جمعه را بیان می‌کردند و پس آن بحث کاندیداتوری‌شان برای مجلس مطرح می‌شود که قبول می‌کنند و حدود 2 روز قبل از برگزاری انتخابات ایشان را ترور می‌کنند.

بهشتی‌نژاد تصریح کرد: مدتی بعد تیمی که ایشان را ترور می‌کند دستگیر کردند و زمانی که با مجرمین مصاحبه‌هایی صورت گرفت، در چند جلسه از جلسات دادگاه خودم حضور داشتم و سؤال که می‌کردیم شهادت ایشان عمدتاً از اقداماتی که در شیراز انجام داده بودند نشأت گرفت و معتقد بودند ایشان نباید به هیچ صورتی وارد مجلس شود.

فرزند شهید پیرامون شهادت پدرش توضیح داد: ددمنشی و وحشیانه بودن منافقین باعث شد در روز 21 ماه رمضان، روزی که حتی افرادی که مذهبی و اهل روضه هم نیستند به احترام امیرالمؤمنین حرمتی قائل باشند، منافقین این حرمت‌ها را رعایت نکردند؛ پدرم آن شب احیایی در مسجد برای مردم و احیایی برای اهل خانه می‌گیرند، بعد از خوردن سحری نماز صبح می‌خوانند و استراحت می‌کنند و اوایل صبح که مردم خواب بودند آن زمان را برای شهادت انتخاب می‌کنند و تحت عنوان اینکه نامه‌ای را از دادگاه شیراز آورده‌ایم درب خانه را می‌زنند و با اینکه 2 پاسدار داشتند اما چون این‌طور گفتند خودشان پشت در می‌روند.

وی ادامه داد: برادرزاده ایشان هم به اسم سید حمید که 2 سال و نیم داشت در حیاط کنار پدرم بودند و آن منافق طبق اعتراف‌هایی که خودش در دادگاه کرد اول بچه را هدف قرار می‌دهد زیرا احتمال می‌دادند پدرم مسلح باشد و قصد پرت کردن حواس ایشان را داشتند.

در جلسه دادگاه وقتی از قاتل سؤال می‌کنند که چرا بچه را به قتل رساندی، جواب می‌دهد اگر این بچه هم بزرگ می‌شد مانند بقیه می‌شد و نمی‌خواستیم به کوچک و بزرگ آن‌ها رحم کنیم

 

بهشتی‌نژاد یادآور شد: در همان جلسه دادگاه منافقین اعتراف کردند که برنامه‌مان این بود که وارد خانه شویم و همه اعضا را بکشیم چون باور نمی‌کردند خودشان پشت در بیایند؛ در جلسه دادگاه وقتی از قاتل سؤال می‌کنند که چرا بچه را به قتل رساندی، جواب می‌دهد اگر این بچه هم بزرگ می‌شد مانند بقیه می‌شد و نمی‌خواستیم به کوچک و بزرگ آن‌ها رحم کنیم.

فرزند شهید بهشتی‌نژاد در پایان اظهار کرد:‌ اگر خداوند بر سر ما منت نمی‌گذاشت و این افراد وحشی پیروز می‌شدند همان رفتارهای وحشیانه‌ای که داعشی‌ها انجام می‌دهند آن‌ها هم انجام می‌دادند، همان‌طور که در همان سال ترور، سال 1360 این وحشی‌گری‌ها را به طور کامل انجام دادند و به کوچک و بزرگ رحم نکردند و هر شخصی را فکر می‌کردند در راه آنان کوچک‌ترین مانعی ایجاد می‌کند حذف فیزیکی می‌کردند.

به گزارش فارس، شهید سیدحسن بهشتی‌نژاد، سیدی جلیل‌القدر از فرزندان فاطمه(س) صبح روز بیست و یکم ماه رمضان و روز شهادت مولایش امیر مؤمنان(ع) روزه‌دار و محزون در سوگ نشسته است که ناگهان آتشی از دهانه سلاح نفاق و تزویر گشوده می‌شود و این شهید بزرگوار به همراه سید حمید، برادرزاده 2 سال و نیمه‌اش در خون می‌غلتند.

آری، همانند تمام این چهل سال کوری دل منافقین آن‌ها را به لئامتی رساند که کودک خردسال  2 سال و نیمه‌ بی‌گناه و پاک را هم قربانی رذالت خود کردند و امروز در کمال تعجب می‌بینیم که این ماشین‌های کشتار مدعی حمایت از مردم ایران شده‌اند و اینجاست که اهمیت مطالعه تاریخ بیش از پیش هویدا می‌شود.

انتهای پیام




تاریخ : شنبه 100/5/9 | 12:4 عصر | نویسنده : مرتضی | نظر

«شیخ فضل‌الله نوری» تاوان «نه» به غربزدگی را داد

 9 مرداد سال 1288 شمسی «شیخ فضل‌الله نوری» بالای دار سرافراز شد؛ جرمش اینکه مشروطهِ خالی نمی‌خواست و مشروطهِ مشروعه می‌خواست؛ و این اتفاق عجیب در میدان توپخانه تهران، فقط یک واقعه تاریخی نبود؛ یک عبرت تاریخی بود و یک «گناه ملی»!

«شیخ فضل‌الله نوری» تاوان «نه» به غربزدگی را داد

همین دیروز| گروه تاریخ خبرگزاری فارس ـ امین رحیمی: سال 1287 شمسی محمدعلی قاجار مجلس را به توپ بست و مشروطه‌خواهان را کشت و دوره استبداد صغیر شروع شد. البته این استبداد صغیر یک سال بیش‌تر طول نکشید و مشروطه‌خواهان تفنگ‌به‌دست از شمال و جنوب آمدند و تهران را فتح کردند و محمدعلی قاجار را از سلطنت عزل کردند و دوباره مجلس برپا شد، اما همان موقع فتح تهران یک اتفاق تاریخی افتاد و شیخ فضل‌الله نوری به حکم فاتحان تهران شهید شد.

شیخ فضل‌الله مشروطه‌خواه بود و از رهبران مشروطه هم بود ولی وقتی که دید غربگراها و غربزده‌ها عنان مشروطه را در دست گرفته‌اند و در آن هیاهوی مشروطه‌خواهی دنبال اهداف خودشان هستند، پیشنهاد داد یک گروه از مجتهدان بر قوانین مجلس نظارت کنند و همین به مذاق خیلی‌ها خوش نیامد. بعد هم هر چقدر می‌توانست جلوی خلاف شرع را در مشروطه‌خواهی گرفت و عاقبت این شد که هنگام فتح تهران عده‌ای رفتند پیش فاتحان و گفتند تا این شیخ زنده است مردم را علیه مشروطه‌خواهان می‌شوراند و دادگاهی برپا شد که البته محاکمه‌ای نداشت و حکمش از پیش معلوم بود و شیخ فضل‌الله در میدان توپخانه تهران بالای دار رفت؛ 9 یا 11 مرداد سال 1288 شمسی بود.

عکسی هم از پیکرش بر بالای دار باقی است و این همان است که «جلال آل‌احمد» گفت: «و من نعش آن بزرگوار را بر سر دار، همچون پرچمی می‌دانم که به‌علامت استیلای غرب‌زدگی پس از 200 سال کشمکش بر بام سرای این مملکت افراشته شد».

«شیخ فضل‌الله نوری» گفته بود: «من والله با مشروطه مخالفت ندارم، با اشخاص بی‌دین و فرقه گمراه و گمراه‌گر مخالفم»

ترور شخصیتی و ترور فیزیکی

درباره شیخ فضل‌الله از همان‌موقع که مشروعه خواست، شروع شد و هنوز هم ادامه دارد که جعلیات می‌بافند. همان دوران مشروطه او را تا توانستند ترور شخصیتی کردند و البته یک‌بار هم در سال 1287 ترور فیزیکی کردند: «جمعه‌شب بود و شیخ از دیدن کسی برمی‌گشت که هنگام پیاده‌شدن از درشکه توسط شخصی که بعد معلوم شد کریم دواتگر است به وسیله ششلولی هدف قرار گرفت. گلوله‌ها به همراهان شیخ اصابت کرد و شیخ مجروح شد ولی جان سالم به در برد». ضارب دستگیر شد و به زندان افتاد و شیخ فضل‌الله او را بخشید و آزاد شد. وقتی هم تهران فتح شد، گفتند به سفارت روسیه تزاری برود و جان خودش را نجات بدهد که قبول نکرد. پای چوبه دار هم گفتند بیا حکم تأیید مشروطه را امضا کن و جانت را نجات بده و امضاء نکرد. عاقبت، مشروطه‌خواهانی که پس از فتح تهران «عین‌الدوله» را که مشهور به «مستبد» بود و دشمن درجه‌یک مشروطیت بود، عفو کردند و خیلی‌های دیگر را، شیخ فضل‌الله را بالای دار بردند و رسوایی خریدند برای خودشان.

 

شیخ فضل‌الله به «عبدالله بهبهانی» یکی دیگر از رهبران مشروطه هشدار داده بود که اینها هر دو ما را خواهند کشت و عاقبت همین هم شد

دستور عدل از پاریس، نسخه شورا از انگلیس!

شیخ فضل‌الله چرا رفت بالای دار؟ چون می‌گفت: «من والله با مشروطه مخالفت ندارم، با اشخاص بی‌دین و فرقه گمراه و گمراه‌گر مخالفم که می‌خواهند به مذهب اسلام لطمه وارد بیاورند». و می‌گفت: «ایها‌ الناس من به‌هیچ‌وجه مخالف فکر مجلس شورای ملی نیستم، بلکه دخلیت خود را در تأسیس آن اساس بیش‌از همه می‌دانم. صریحا می‌گویم همه بشنوید و به غایبین هم برسانید که من آن مجلس شورای ملی را می‌خواهم که عموم مسلمانان آن را می‌خواهند. به این معنی که البته عموم مسلمانان مجلسی می‌خواهند که اساسش به اسلامیت باشد و برخلاف شریعت محمدی و بر خلاف مذهب مقدس جعفری قانون نگذراند». و می‌گفت: «چه افتاده است که امروز باید دستور عدل ما از پاریس‌ برسد و نسخه شورای ما از انگلیس بیاید». و یک‌بار هم به «سید عبدالله بهبهانی» که طرفدار مشروطه‌خواهان بود و مخالف شیخ فضل‌الله بود، نصیحت کرد که:«جناب آقا! اگر از من می‌شنوی... والله مسلم بدان هم مرا می‌کشند هم تو را». و همین هم شد و یک سال بعد بهبهانی را گروهی از مشروطه‌خواهان در خانه‌اش به قتل رساندند.

شیخ فضل‌الله چگونه رفت بالای دار؟ «مهدی ملک‌زاده» از مورخان مشروطه که مخالف شیخ هم بود چنین آورده است برای ثبت در تاریخ: «شیخ از زمانی که حبس شد تا موقعی که اعدام گشت تمام ساعات را با بردباری و خونسردی و متانت گذراند و ضعف‌نفس از خود نشان نداد و راه عجز و ناله و توسل به این و آن را در پیش نگرفت و شخصیت خود را حفظ کرد... برق تفنگ و سرنیزه‌ها در زیر آفتاب گرم تابستان چشم را خیره می‌کرد. محکوم، فاصله میان محبس و محل اعدام را با خونسردی و متانت پیمود و با کِبَر سن و پیری، ضعف و ناتوانی از خود نشان نداد و در دقایق آخر عمر، ثبات و استقامت خود را به ظهور رسانید».

عکسی تاریخی از تجمع انبوهی از مردم در کنار چادر محل اقامت شیخ فضل‌الله برای حمایت از مشروطه مشروعه

بالای همان چوبه دار!

خیلی‌ها بعدها فهمیدند که اشتباه بوده است و فهمیدند «کار خوبی نکردند که مجتهد جامع‌الشرایطی مانند حاج شیخ‌ فضل‌الله نوری را به دار آویختند». خیلی‌ها هم بعدها فهمیدند که شیخ فضل‌الله چه می‌گفت اصلا و کجا را دیده بود از کجا. شیخ ولی جَسته بود و رَسته بود و در زندگی حقانیتش را ثابت کرد بالای همان چوبه دار. بی‌دلیل نیست که امام خمینی (ره) این روحانی بزرگوار را نماد مبارزه با استعمار و اندیشه‌های انحرافی می‌دانستند و فرمودند: «تاریخ یک درس عبرت است برای ما. شما وقتی که تاریخ مشروطیت را بخوانید، می‌بینید که در مشروطه بعد از اینکه ابتدا پیش رفت، دست‌هایی آمد و تمام مردم ایران را به دو طبقه تقسیم‌بندی کرد؛ نه ایران تنها، از روحانیون بزرگ نجف یک‌دسته طرفدار مشروطیت، یک‌دسته دشمن مشروطه، ‌علمای خود ایران یک‌دسته طرفدار مشروطه، یک‌دسته مخالف مشروطه... تا آنجا که مثل مرحوم حاج شیخ فضل‌الله نوری در ایران برای خاطر اینکه می‌گفت باید مشروطه مشروعه باشد و آن مشروطه‌ای که از غرب و شرق به ما برسد قبول نداریم، ‌در همین تهران به دار زدند و مردم هم پای [دار] او رقصیدند یا کف زدند».

شیخ فضل‌الله، بالای دار شهادت

گناه ملی و عمومی

حالا اگر بخواهیم افق دید را وسیع‌تر کنیم و حقیقت ماجرا را بخواهیم و از بالاتر بخواهیم نگاه کنیم به ماجرای شیخ فضل‌الله، سخنان رهبر انقلاب موجز و روشنگر است. ایشان در یک سخنرانی، سکوت در برابر اعدام شیخ فضل‌الله را نظیر سکوت در برابر عملکرد مجلس مؤسسانی که رضاخان را بر سر کار آورد یک گناه ملی و عمومی نامیدند و فرمودند: سه جور گناه وجود دارد... نوع سوم، گناهان جمعی ملت‌هاست. بحث یک نفر آدم نیست که خطایی انجام دهد و یک‌عده از آن متضرر شوند؛ گاهی یک ملت یا جماعت مؤثری از یک ملت مبتلا به گناهی می‌شوند... یک ملت گاهی سال‌های متمادی در مقابل منکر و ظلمی سکوت می‌کند و هیچ عکس‌العملی از خود نشان نمی‌دهد؛ این هم یک گناه است، شاید گناه دشوارتری هم باشد، این همان «انّ الله لا یغیّر ما بقوم حتّی یغیّروا ما بانفسهم» است، این همان گناهی است که نعمت‌های بزرگ را زایل می‌کند، این همان گناهی است که بلاهای سخت را بر سر جماعت‌ها و ملت‌های گنه‌کار مسلط می‌کند.

ملتی که در شهر تهران ایستادند و تماشا کردند که‌ مجتهد بزرگی مثل شیخ فضل‌الله نوری را بالای دار بکشند و دم نزدند؛ دیدند که او را با اینکه جزو بانیان و بنیان‌گذاران و رهبران مشروطه بود به جرم اینکه با جریان انگلیسی و غرب‌گرای مشروطیت همراهی نکرد، ضد مشروطه قلمداد کردند- که هنوز هم یک عده قلمزن‌ها و گوینده‌ها و نویسنده‌های ما همین حرف دروغ بی‌مبنای بی‌منطق را نشخوار و تکرار می‌کنند- اینها را دیدند و دم برنیاوردند، چوبش را هم خوردند؛ آن کسانی که در همین شهر تهران مجلس مؤسسانی تشکیل شد و در آنجا انتقال سلطنت و حکومت به رضا شاه را تصویب کردند... آن‌ها یک‌عده آدم خاص نبودند؛ این یک گناه ملی و عمومی بود... گاهی مجازات فقط شامل افرادی که مرتکب گناهی شدند، نمی‌شود؛ مجازات عمومی است؛ چون حرکت عمومی بوده؛ ولو همه‌ افراد در آن شرکت مستقیم نداشتند.

بخشی از سخنان رهبر انقلاب درباره شیخ فضل‌الله نوری را در این ویدئو بشنوید:

 

ا




تاریخ : شنبه 100/5/9 | 11:51 صبح | نویسنده : مرتضی | نظر

حجت‌الاسلام ریاضت: مسأله جانشینی پیامبر، موضوع اصلی غدیر نیست/ این عید با اطعام و چراغانی احیا نمی‌شود!

 حجت‌الاسلام ریاضت می‌گوید: جریان غدیر ناظر به جریان ظهور است؛ یعنی استمرار ولایت و جانشینی تا حضرت مهدی. پس غدیر مقدمه ظهور است. در خطبه غدیر آنقدر که در مورد حضرت مهدی به‌عنوان یک اصل صحبت می‌شود در مورد مسائل دیگر صحبت نمی‌شود.

حجت‌الاسلام ریاضت: مسأله جانشینی پیامبر، موضوع اصلی غدیر نیست/ این عید با اطعام و چراغانی احیا نمی‌شود!

خبرگزاری فارس ـ حوزه مسجد و هیأت ـ امیرحسین کسائی: روز 18 ذی‌العقده روز عید غدیرخم است روزی که خداوند متعال به پیامبر امر کرد تا رسالت خود را کامل کند و امیرالمومنین (ع) و فرزندانش را به عنوان جانشینان خود معرفی کند. اما چرا با وجود اینکه واقعه غدیرخم با حضور خیل عظیمی از مسلمانان برگزار شد، به انحراف رفت؟ چه اتفاقات رسانه‌ای در آن دوران رخ داد که 25 سال امیرالمومنین (ع) خانه‌نشین شد و حتی جواب سلامش را هم نمی‌دادند؟ این‌ها سوالاتی است که به مناسبت عیدغدیرخم در گفت‌وگو با حجت‌الاسلام محمود ریاضت سخنران مذهبی بررسی کردیم که ماحصل آن را در ادامه می‌خوانید:

موج‌سواری روی حُب دنیا حربه سقیفه‌هایی برای انحراف غدیر

چرا واقعه غدیر با حضور آن همه جمعیت کتمان شد و بلافاصله بعد از رحلت پیامبر (ص) این جریان منحرف شد؟

کار رسانه‌ای آن‌ها سوار شدن بر موج دنیاطلبی انسان‌ها بود، وابستگی و محبت به دنیا بود، اینکه «حُبُ‌الدنیا رأس کُل خطیئه» البته چاشنی این محبت و دلبستگی به دنیا، تهدید بود که موفق شدند واقعه عظیم غدیر را با آن جمعیت عظیمی که در بعضی نقل‌ها، 120 هزار نفر نقل شده است، منحرف کنند

اگر ما نگاهی در تاریخ داشته باشیم، می‌بینیم همین اتفاق در زمان حضرت موسی (ع) هم رخ داد؛ بعد از اینکه آن جمعیت کثیر به حضرت موسی (ع) ایمان آوردند، معجزه‌های ایشان را دیدند، عنایت خدا را بر بنی‌اسرائیل را مشاهده کردند و نجات‌شان را از دست فرعون دیدند، روی به ایشان آوردند و تمام تعالیم حضرت موسی (ع) را فرا گرفتند. اما وقتی حضرت موسی، حضرت هارون (ع) را به‌عنوان جانشین خودش برای آن دوره‌ای که با خداوند میقات داشت، معرفی کرد، می‌بینیم که آن جمعیت عظیم بنی‌اسرائیل تمام تعالیم موسی (ع) و سفارشات ایشان در پیروی از هارون را نادیده گرفتند و گوساله‌پرست شدند.

اگر ما عوامل گوش نکردن بنی‌اسرائیل به فرمایشات حضرت موسی (ع) را بررسی کنیم، می‌بینیم همین اتفاق بعد از پیغمبراکرم (ص) در امت اسلامی هم رخ داد. عامل اصلی و مهم اینکه آن تعالیم مغفول واقع شد، دلبستگی، وابستگی و محبت به دنیا بود. آنهایی که توانستند بر این موج سوار شوند و کاری کنند که حقیقت غدیر مغفول بماند و آن را تنزل بدهند، به اینکه پیغمبر فرمود مَن کُنْتُ مَولاهُ، فَهذا عَلىٌّ مَولاهُ، یعنی علی را دوست داشته باشید، به علی محبت داشته باشید، یک کار رسانه‌ای قوی انجام دادند.

کار رسانه‌ای آن‌ها سوار شدن بر موج دنیاطلبی انسان‌ها، وابستگی و محبت به دنیا بود، اینکه «حُبُ‌الدنیا رأس کُل خطیئه» البته چاشنی این محبت و دلبستگی به دنیا، تهدید بود که موفق شدند واقعه عظیم غدیر را با آن جمعیت عظیمی که در بعضی نقل‌ها، 120 هزار نفر نقل شده است، منحرف کنند. جمعیتی که در عید غدیر حضور داشت با امیرالمومنین (ع) در حضور پیغمبر (ص) و طبق نص خطبه غدیر، بعد از امیرالمومنین (ع) با امام حسن و امام حسین (ع)، به عنوان جانشینان بعد از امیرالمومنین (ع) بیعت کردند. تاکید پیغمبر (ص) در خطبه غدیر این است که با بیعت شما با امام حسین (ع) تا حضرت مهدی (عج) را بیعت کردید، بایعُ علیاً باِمرت المومنین، والحسن و الحسین. اینکه توانستند حقیقت اصلی غدیر را به محاق ببرند، به خاطر استفاده کردن از آن حب دنیا بود که متاسفانه همیشه در مسیر حق، چالش و دست‌انداز ایجاد کرده است. در طول تاریخ خلقت بشر در دنیا، می‌بینیم هر جا جریان حق دچار چالش و دست‌انداز شده، دلبستگی به دنیا و محبت به مطامع دنیا در بین دین‌داران و پیروان حق ایجاد شده است. پیروان حق وقتی چربی و شیرینی دنیا زیر زبان‌شان مزه می‌کند، آن زمان دیگر پایداری و استقامت در راه حق را از دست می‌دهند.

اگر حقیقت غدیر فراموش شود به‌راحتی انکار می‌شود

این کار رسانه‌ای، انحراف غدیر را تا کجا پیش برد؟ در تاریخ داریم که وصی به حق پیامبر (ص) خانه‌نشین شد و حتی جواب سلامش را نمی‌دادند؟

پیامبر در خطبه غدیر فرمود: هر که را من هر چه هستم و الان به عنوان مولا برای او هستم، علی همین الان، همان است، بعد حسن همان است، بعد حسین همان است و تا مهدی همه همین هستند. به تعبیر امام باقر (ع) «اَولنا محمد، اوسَطنا محمد آخرنا محمد، کُلنا محمد» حقیقت غدیر این است

آن‌ها کارهایی کردند که باعث شد آن جمعیت کثیر، غدیر را به فراموشی بسپارد و حتی جاهایی انکار کند. روزی حضرت زهرا (س) ‌بعد از جریان غصب خلافت، کنار قبر شهدای احد مشغول عزاداری بودند. شخصی به نام محمود لُبیه (لُبیدی) عبور می‌کند. به حضرت زهرا (س) می‌گوید شما چرا گریه می‌کنید؟ حضرت می‌فرماید: «لفَقْدِ النّبی و ظُلمِ الوَصیّ» گریه کردن من دو علت دارد؛ یکی اینکه پیغمبر و پدرم از دستم رفته و یکی ظلمی که به وصی و جانشین پیغمبر (ص) شده است! هنوز یک هفته از رحلت پیغمبر (ص) نگذشته است که این شخص از حضرت زهرا (س) سوال می‌کند. فقد نبی را فهمیدیم، همه در رحلت پیغمبر عزادار هستیم ولی ظلم‌ الوصی را نفهمیدم! مگر پیغمبر (ص) برای خودش جانشین تعیین کرد؟ حضرت زهرا (س) اینجا استناد نمی‌کنند که پیغمبر جانشین تعیین کرد. می‌فرماید: «اَ نَسِیتُمْ یَومَ غَدیر» آیا شما غدیر را فراموش کردید؟ بطن و حقیقت غدیر را فراموش کردید؟

اگر حقیقت غدیر فراموش شود که بطن و هدف غدیر است. آن وقت راحت می‌شود، غدیر را حذف کرد و از خاطره‌ها برد و حتی منکر آن شد. باطن غدیر آن زمان به خاطر حسن دنیاطلبی، محبت دنیا، مطامع دنیا، وعده و وعیدها، آمال و آرزوها فراموش شد تا جایی که طرفداران و پیراوان حق، کسانی که بیعت کرده بودند، زیر آن زدند.

آنها کار قویِ رسانه‌ای در زمانی که موبایل و اینترنت، فضای مجازی و روزنامه نبود، کردند. کار را به جایی رساندند که بعد از پیغمبر نه تنها غدیر فراموش شد، بلکه آمدند با حرف‌های ظاهراً اسلامی گفتند ما 72 غزه در رکاب پیغمبر جنگیدیم، 72 غزه یعنی 72 دفاع مقدس در رکاب پیغمبر خاتم. می‌گفتند ما جانباز آن بودیم، ما درجه ایثارگری بالایی داریم و ما برای بعد از پیغمبر حرف داریم! با این حرف‌های زیبا و ظاهرفریب، مردم را جمع کردند و بعد در حس حب دنیاطلبی، دلبستگی به دنیا و مطامع دنیا دمیدند تا کار به جایی رسید که حتی آن 40 نفری که در کنار بستر پیغمبر، با اینکه امیرالمومنین را قبول نداشتند و حتی کسانی را که وحدت شکستند هم قبول نداشتند، هم ساکت شدند. دلیلش این بود که پولِ‌ حرام غصب فدک در حلقوم آنها ریخته بود و آنها را به دلبستگی دنیا فریفتند.

آنها دست به دست هم دادند، یک کار رسانه‌ای قوی کردند تا جایی که شخصی مثل امیرالمومنین که به‌عنوان جانشین پیغمبر معرفی شد، جواب سلامش را هم نمی‌دهند و اصلاً او را مسلمان نمی‌دانند که جواب سلام او را بدهند.

جریان غدیر بیشتر ناظر به جریان ظهور است

حقیقت غدیر چیست؟ یعنی این برداشت که غدیر برای معرفی جانشین پیامبر (ص) است، اشتباه است؟

آنها دست به دست هم دادند، یک کار رسانه‌ای قوی کردند؛ تا جایی که شخصی مثل امیرالمومنین که به‌عنوان جانشین پیغمبر معرفی شد، جواب سلامش را هم نمی‌دهند و اصلاً او را مسلمان نمی‌دانند که جواب سلام او را بدهند

حقیقت غدیر، جانشینی نیست. خدا به پیغمبر (ص) در قرآن می‌فرماید، آنچه را به تو نازل شده است به مردم ابلاغ کنید. اگر نگویی کل رسالت تو هیچ! یعنی 23 سال زحمت تو هیچ! پیامبر ما، پیغمبر خاتم است یعنی اهداف 124 پیغمبر را محقق کرده و آرزوهای تمام پیامبران را به هدف رسانده است. حالا خدا در پایان عمر پیغمبر به او می‌گوید آنچه که به تو نازل کردیم را ابلاغ کن. این یعنی چیزی است که تا حالا پیغمبر نفرموده است که اگر نگوید کل زحمات 23 ساله خودش و کل زحمات انبیاء‌ از بین می‌رود.

این چه بود که پیغمبر تا حالا نگفته بود و در غدیر باید می‌گفت؟ خیلی‌ها دوست دارند غدیر روی این موضوع نرود و روی جانشینی برود. پیغمبر در روز غدیر خیلی پررنگ راجع به جانشینی حرف زده است،‌ اما در غدیر مطرح شدن بحث جانشینی مقدمه‌ای برای حرفی است که تا حالا نگفته و حالا باید بگوید، اینکه در حضور من «بایعُ علی بامره المومنین» به عنوان امیرالمومنینی با علی بیعت کنید و بعد از او با حسن و حسین و تا مهدی بیعت کنید. جریان غدیر بیشتر ناظر به جریان ظهور است، یعنی استمرار ولایت و جانشینی تا حضرت مهدی، یعنی غدیر مقدمه ظهور است. در خطبه غدیر آنقدر که در مورد حضرت مهدی به‌عنوان یک اصل صحبت می‌شود در مورد چیزهای دیگر صحبت نمی‌شود.

جانشینی پیغمبر که از روز اول مطرح شده بود و چیزی نبود که پیغمبر نگفته باشد، پیغمبر روز اول فرمود اولین کسی که به من ایمان بیاورد بعد از من جانشین است که همانجا ابوجهل به پدر امیرالمومنین ابی‌طالب طعنه زد و متلک انداخت و گفت بعداً باید زیردست پسرت شوی! چون امیرالمومنین اولین ایمان‌آورنده بود. پیغمبر هر جا نشسته و برخاسته، جریان ولایت، جانشینی و اطاعت امیرالمومنین (ع) را مطرح کرده است.

اگر حقیقت غدیر فراموش شود که بطن و هدف غدیر است، آن وقت راحت می‌شود، غدیر را حذف کرد و از خاطره‌ها برد و حتی منکر آن شد

مخالفان نمی‌خواهند که این مطلب گفته شود که در روز غدیر به پیامبر ابلاغ شد که بگو از علی تا مهدی (عج) خود تو و عین تو هستند نه که جانشین تو هستند. قبلاً بحث جانشینی مطرح شده است، اینجا هم مطرح می‌شود اما به‌عنوان مقدمه مطرح می‌َشود؛ از علی تا مهدی عین تو هستند. پیغمبر فرمود: مَن کُنْتُ مَولاهُ، فَهذا عَلىٌّ مَولاهُ، هر چه من هستم علی همان است، این را غلط معنی نکنیم! برخی معنا می‌کنند: هر که را من مولای اویَم «بعد» من این علی مولای اوست، اصلاً کلمه «بعد» ندارد، هر که را من هر چه هستم و الان به عنوان مولا برای او هستم، علی همین الان، همان است، بعد حسن همان است، بعد حسین همان است و تا مهدی همه همین هستند. به تعبیر امام باقر (ع) «اَولنا محمد، اوسَطنا محمد آخرنا محمد، کُلنا محمد» حقیقت غدیر این است. صرف‌نظر از اینکه جانشین تو هستند، عین خود تو هستند که امام باقر (ع) فرمود کُلنا محمد.

غدیر پیام‌آور وحدت، حول محور ولایت است

این روزها در هر محفلی حول مشترکات جامعه اسلامی به دنبال وحدت هستند. غدیر چگونه می‌تواند وحدت‌آفرین باشد؟

در روز غدیر به پیامبر ابلاغ شد که بگو از علی تا مهدی (عج) خود تو و عین تو هستند نه که جانشین تو هستند

وحدت در جامعه اسلامی با عمل به فرمان پیامبر در روز عید غدیر می‌توانست محقق شود. حقیقت و بطن غدیر وحدت است. پیغمبر روز عیدغدیر یک کاری کرد که همه حول محور ولایت امیرالمومنین متحد شدند، حتی یک نفر از کسانی که مخالف غدیر هستند، نمی‌بینید که در جریان غدیر با امیرالمومنین بیعت نکرده باشند، یعنی غدیر پیام‌آور وحدت است. چه کسانی در جامعه اسلامی وحدت را شکستند و زیر این وحدت زدند؟ ما امروز داعیه‌دار وحدت هستیم و باید بگوییم اصل وحدت چه بود و چه کسانی وحدت‌‌شکنی کردند؟ مخالفان کاری کردند که برای اولین‌بار لعن را در جامعه اسلامی وارد کردند. 61 سال چه کسی را در جامعه اسلامی لعنت می‌کردند؟ 61 سال 75 هزار منبر برای لعن چه کسی در جامعه اسلامی ساخته شد؟ فضا به چه طرفی رفت که مسجد می‌ساختند و نام آن را نعوذبالله مسجد لعن و سب علی می‌گذاشتند!

غدیر پیام‌آور وحدت، حول محور ولایت است. در خصوص لعن کردن کار به جایی رسیده بود که زمان عمربن‌عبدالعزیز که می‌خواست لعن را بردارد،‌ وقتی حکم داد، بعضی‌ها گفتند یک ماه به ما مهلت بدهید، ما نذرهایی در لعن داریم که باید آنها را اَدا کنیم! نذر می‌کردند! واجب نماز‌جمعه بود!

برای غدیر کم گذاشتیم که فاطمیه و محرم رخ داد

جریان حق بعد از این انحراف چه کرد و چرا نتوانست ورق را برگرداند؟

متاسفانه جریان حق هم کوتاه آمد. علامه امینی که دِین عظیم و عجیبی به گردن شیعه به واسطه نوشتن کتاب گرانقدر الغدیر دارد، می‌گوید: اگر ما غدیر را مثل محرم یا فاطمیه سه ماه جشن می‌گرفتیم، اگر پیروان حق از بعد روز غدیر، غدیر را برجسته می‌کردند و مراسم می‌گرفتند، فاطمیه اتفاق نمی‌افتاد و اگر ما در فاطمیه سه دهه عزاداری می‌کردیم، محرم اتفاق نمی‌افتاد!

یعنی کوتاهی جریان شیعه و جریان حق‌طلب در بزرگداشت غدیر و احیای آن، کوتاهی کرد. اگر این کوتاهی نبود، هیچ‌وقت نمی‌توانستند آن جمعیت عظیم را به جایی برسانند که حتی غدیر را انکار کنند، نه اینکه فراموش کنند که حضرت زهرا (س) بفرمایند: «اَ نَسِیتُمْ یَومَ غَدیر» شما اصلاً غدیر را فراموش کردید؟ چنین چیزی مگر می‌شود؟

غدیر با اطعام و تزیین خیابان احیا نمی‌شود

امروز برای احیای غدیر و جانشینی به حق امیرالمومنین (ع) چه باید کرد؟

امیرالمومنین در دوران خودش مظلوم بود چون حتی طرفداران جبهه حق برای احیای غدیر، در کار رسانه‌ای کم گذاشتند. غدیر را در دو ماه آخر عمر پیغمبر آنطور پررنگ نکردند که کسی نتواند خلاف آن حرف بزند و امروز هم می‌بینیم که متاسفانه حقیقت و بطن غدیر مظلوم است و به فراموشی سپرده می‌شود. این سنت‌ها غدیر که در جامعه ما مرسوم بوده و چند سالی است که پررنگ می‌شود، هدف غدیر نیست.

اطعام روز غدیر خیلی ثواب دارد، روزه عیدغدیر خیلی ثواب دارد، شاد کردن مومنین در روز عیدغدیر خیلی فضیلت دارد، صدقه در روز عیدغدیر خیلی ثواب دارد، اما اینها همه وسیله است تا ما به هدف غدیر برسیم. معرفت ما به غدیر باید افزایش پیدا کند، اما چند سالی است که می‌بینیم که احیای سنت‌های غدیر هدف شده و هدف غدیر از بین رفته است. یعنی اینکه گفتند دور هم جمع شوید و همدیگر را شاد کنید، اکرام کنید و اطعام کنید برای آن است که دور هم جمع شوید و همدیگر را خوشحال کنید، بعد بگوییم غدیر برای چیست؟ به حقیقت غدیر برسیم و برای این کار باید خطبه غدیر را بخوانیم.

 اگر ما غدیر را مثل محرم یا فاطمیه سه ماه جشن می‌گرفتیم، اگر پیروان حق از بعد روز غدیر، غدیر را برجسته می‌کردند و مراسم می‌گرفتند، فاطمیه اتفاق نمی‌افتاد و اگر ما در فاطمیه سه دهه عزاداری می‌کردیم، محرم اتفاق نمی‌افتاد

خطبه غدیر 10 صفحه است، یک خط نیست که مَن کُنْتُ مَولاهُ، فَهذا عَلىٌّ مَولاهُ نیست، اگر پس و پیش آن را بزنیم از هدف غدیر دور می‌شویم. پیغمبر در خطبه غدیر فرمود حاضرین به غایبین بگویند، یعنی تکلیف شرعی است، پدران به فرزندان بگویند، این خطبه غدیر امروز من را پدران به فرزندان یاد بدهند، پدران چقدر در تعلیم خطبه غدیر نقش دارند؟ ما یک پاراگراف از خطبه غدیر را بلد هستیم که بخواهیم به فرزندان‌مان یاد بدهیم؟ حقیقت و بطن غدیر در خطبه غدیر است. همه سنن بافضیلت روز عیدغدیر برای رسیدن به بطن حقیقت غدیر است. اگر ما همه کار کنیم، اما خطبه غدیر را نخوانیم، نفهمیم و درک و عملیاتی نکنیم، آن سنن غدیر ما را به هدف نخواهد رساند. چون با دقت و تأمل سراغ سنن غدیر هم نرفیتم به‌نوعی وارونه شده است مثلاً اگر به ما بگویند چه کاری در روز عید غدیر خوب است؟ می‌گوییم رفتن و از سادات عیدی گرفتن. خیلی خوب است که از سادات عیدی بگیرد ولی یکی از اعمال عیدغدیر، اکرام سادات است، یعنی به سادات عیدی بدهید، سادات را دعوت کنید و اطعام کنید نه اینکه بروید خانه سادات و اطعام بشوید!

برای احیای غدیر روی خطبه این روز باید کار کرد

شما یک بار فرمودید کارهای ما برای احیای غدیر مشابه فست‌فود است. با ذائقه جلو می‌رویم و ریشه‌ای نیست! کار عملیاتی چیست؟

الان به بچه هیاتی‌ها بگویید یک پاراگراف از خطبه غدیر را بخوانند. نمی‌توانند. الان بگویند بنا داریم 10 هزار تا غذا دهیم، سریع هزینه تهیه می‌شود اما اگر بگوییم می‌خواهیم 10 هزار تا خطبه غدیر چاپ کنیم و در هیأت‌ها پخش کنیم و بعد یک آزمون بگیریم و جایزه دهیم، پول آن تهیه نمی‌شود.

برای احیای غدیر باید روی خطبه غدیر کار کنیم. آموزش آنلاین بگذاریم در مدارس و دانشگاه تدریس کنیم. در هیأت‌ها خطبه غدیر را پخش کنیم و سخنران دعوت کنیم تا یک دهه درباره عید غدیر صحبت کند.

فیلمی از این گفت‌وگو را که امروز پنجشنبه 7 مردادماه روز عیدغدیرخم به صورت لایو از اینستاگرام فارس پخش شد اینجا مشاهده کنید: (در این فیلم بعد از اظهارات حجت الاسلام ریاضت، ابوذر بیوکافی مدح‌خوانی می‌کند)

 

 

انتهای پیام/




تاریخ : پنج شنبه 100/5/7 | 1:32 عصر | نویسنده : مرتضی | نظر


  • paper | خرید لینک | اخبار
  • خرید Reports | مقاله سورس باز نیو